حسین رزمجو که با حضور در حوزه علمیه مشهد در خدمت افرادی بی سواد و ضد مردمی چون مرتضی مطهری، محمد تقی شریعتی، محمدرضا حکیمی و خامنه ای، مالیخولیا های اسلامی تحصیل کرده، بر اساس گزارش روزنامه جوان در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۱، فردوسی را شیعه متعصبی می داند که به دلیل سنی بودن سلطان محمود غزنوی دربار او را ترک کرده است.
البته رژیم های غیر مردمی و ضد ایرانی چون رژیم اسلامی به وجود چنین فرصت طلبانی برای تحمیر و خردزدایی امت بی سواد، نیاز فراوان دارند. ببهتر بود این آقای پروفسور اسلامی که تحصیلات توخالی حوزه ای چنین او را پرمدعا بار آورده، نظریات گهربار خود را برای یکی از کارشناسان واقعی شاهنامه کشورمان؛ مانند بهرام مشیری می فرستاد تا بداند که بهتر است نظریات عالمانه خود را در مورد فردوسی هرچه زودتر روانه سطل خاکروبه کند.
این دانشمند کم نظیر که گویا از شاگردان هم دوره علی شریعتی بوده، و خود را برای خامنه ای فردی باسواد جلوه داده است، با گستاخی مطالبی را ادعا می کند، که حتی مردم دورترین دهکده های ایران و دور از هرمطالعه بدان باور ندارند. برای آن که خوانندگان ما به حقه بازی و مزدوری این فرد آگاهی بیشتری پیداکنند، نخست بخشی از گفتار وقیحانه وی را به شرح زیر به آگاهی شما گرامیان می رساند:
«اندیشمند گرانسنگ جناب دکتر حسین رزمجو، آنگاه که از ایمان و تشیع حکیم توس میگوید، شوری زایدالوصف مییابد، گواینکه فردوسی در قرنها پیش، حدیث شیدایی بسیاری، ازجمله اورا، به خاندان پاک پیامبر(ص) واگویه کرده است».این آقا، معلوم نیست از کجا با مطالعه شاهنامه و بر چه اساسی، و مطابق کدام چکامه ای پی می برد که فردوسی مسلمان بوده، آنهم یک شیعه؟!.
در جایی که تئودور نولدکه آلمانی، فردوسی شناس مشهور جهان در باره دیانت فردوسی مینویسد: «ما باید اطمینان داشته باشیم که فردوسی جداً هیچوقت معتقد به یک مذهب رسمی نبوده و مشکل میتوان قبول کرد که علوم و فضایل عصر خود، از جمله علوم دینی و فلسفه اسلامی را تحصیل کرده باشد».
این آقای مغز متفکر ویا به گفته رژیم؛ اندیشمند گرانسنگ، در جای دیگر می گوید:« این عده اصلاً شاهنامه را نفهمیدهاند، چون در این کتاب قدم به قدم دیانت فردوسی را میبینیم، آن هم با توجه به اینکه فردوسی این امتیاز را دارد که زندگی خود را بر سر اعتقادات مذهبیاش گذاشت، اصلاً طرد شدنش از دربار سلطان محمود به خاطر شیعه بودنش بود که با مذهب پادشاه وقت که یک حنفی مذهب متعصب بود، سازگاری نداشت.
بازهم این پروفسور توخالی اظهار فضل کرده، و می گوید: « واقعاً اگر کسی مختصر آشنایی با شاهنامه و آرمانهای فردوسی داشته باشد و نیز مختصر اطلاعی هم از اسلام و اصول اعتقادی آن داشته باشد، با همین مطالبی که با استناد به شاهنامه عرض میکنم، دینداری فردوسی برایش کاملاً محرز میشود». این این آقا در جای دیگر می گوید: «من از این بحث ساده شروع میکنم که اسلام راستین، نه هر اسلامی، تجلیگاهش تشیع است. تشیع علوی که دیانت فردوسی است، بر ۵ اصل استوار است: توحید، نبوت، امامت، عدالت و معاد. بنابراین ما ضمن مطالعه شاهنامه و بُنمایههایی که این منظومه بزرگ از آنها تشکیل میشود و باورمندی قهرمانان ایرانی داستانهای حماسی شاهنامه، میتوانیم به اعتقادات سراینده این مجموعه سترگ پی ببریم ».
پاسخ این آقای شاهنامه و فردوسی شناس که گفتار همه خاورشناسان و فردوسی شناسان را مهمل می داند، به طور کوتاه به شرح زیر است:
۱- بیشتر چکامه سرایان، سخنوران، دانشمندان ایرانی مانند فردوسی، خیام، ابن سینا، رازی، صادق هدایت، و بسیاری از دانشمندان اروپایی نه به دین و آیینی سوای خرد و انسانیت باورمند بودند، نه به مزخرفاتی چون معاد، روز قیامت، بهشت، و جهنم که آبشخور آخوند شیعه است، و با تزریق این خرافات به امت خردباخته، زندگی را بر مردم جهنم، و برای خود بهشت ساخته اند، باور داشتند. آنچه در باره دین، به ویژه مذهب شیعه گفته شده، مزخرفاتی است که برای داستان نویسی تخیلی کودکان مناسب تر است.
۲- بیش از هزار سال پیش که فردوسی در ایران می زیست، مذهب شیعه ای تقریباً در کار نبوده است. در زمان شاه اسماعیل صفوی، شمار شیعیان ایران حدود ۱۵٪، و بیشترین را از اسلام راستین، یعنی پیروان تسنن تشکیل می دادند. بنابراین، گفتن این که فردوسی مسلمان بوده، آنهم پیرو مذهب شیعه، دروغی بس شاخدار و بزرگ است که بنا به گفته ای از شنیدن آن مرغ مرده قاه قاه می خندد. حال، چگونه ممکن است این مرد به اصطلاح اندیشمند گرانسنگ چنین ادعای سرتاپا دروغی بکند، و آخوند که خود خدای تزویر، ریا، و دروغ گویی است، آن را باور نماید؟.
۳- اکنون هم با بیش از ۴ سده تلاش مزورانه بریتانیای کبیر، و آخوندهای صادراتی به ایران، و تحمیر شاهان بی سواد و بی فرهنگ قاجاریه برای برکنار و بازنشسته کردن مذهب تسنن، بازهم می بینیم که شمار شیعیان جهان نزدیک به ۵٪ پیروان اهل تسنن بیش نیست، یعنی برابر هر ۱۰۰ نفر سنی مذهب، تنها ۵ نفر شیعه وجود دارد، چگونه این اندیشمند گران سنگ ادعای مسخره می کند که فردوسی مسلمان بوده، آنهم شیعه ۱۲ امامی؟!.
۴- نکته دیگر این که جداشدن فردوسی و ترک سلطان محمود غزنوی به دلیل سنی بودن او نبود. این مزخرفات شاید در میان آخوندها که سواد خواندن و نوشتن کمی دارند، ممکنست جالب و باورکردنی باشد، ولی برای اهل خرد و فرزندان نیک اندیش ایران، سراپا دروغ، و فرصت طلبی و کیسه دوزی این آقای دکتر سنگین وزن است.
مردم خردمند به خوبی می دانند، فردوسی سلطان محمود را به خاطر سنی بودن ترک نکرد، بلکه بدین دلیل او را ترک نمود که بر خلاف قرارداد و قول داده شده، به جای آن که برای هر یک خط چکامه، یک دینار طلا بدهد، جمعاً ۲۰ هزار درهم نقره به فردوسی داده شد. فردوسی از این کار زشت سلطان محمود چنان آزرده خاطر گشت که نقره ها را میان چند نفر پخش نموده، و غزنه مرکز حکمرانی سلطان محمود را برای همیشه ترک نمود.
۵- نکته دیگر به دلیل آن که فردوسی هیچگونه باور دینی و مذهبی نداشت، مردم شهر اجازه ندادند که در گورستان مسلمان ها او را به خاک سپارند. از این روی، به ناچار پیکر او را در باغی بیرون شهر توس به خاک سپردند.