تصور نمی رود در درازای تاریخ کشورمان نظیر رژیمی این چنین فرومایه، ضد مردمی، شرور، و نفاق برانگیز را بر خود دیده باشد. رژیم های چنگیز، تاتار، و ترک ها که همگی برایمان بیگانه بودند، در زمانی کوتاه، زبان، فرهنگ، آیین، و تاریخ کشورمان را آموختند و در راه حفظ و بقای آن مبارزه کردند، کوشیدند، و حتی جان دادند.
اما آخوندها که نشانه ای از فرهنگ و تمدن ایران را ندارند، و با آن که همواره سربار کشور بوده و برسر خوان ملت نشسته اند، بازهم بیشرمانه مملکت و همه هستی های آن را در پای تازیان می ریزند. تازیان دشمنان این آب و خاک که از هیچ کار نکوهیده و پست در باره مردم این کشور کوتاهی نکردند.
شرارت، توطئه، و نفاق افکنی این رژیم ضد انسانی در همه ابعاد، درون و بیرون کشور به چشم می خورد. جامعه کنونی ایران، جامعه ای از هم گسیخته، گریزان و فراری از یکدیگر، بدبین، گوشه گیر، و در نهایت یک جامعه بیمار روانی است. اعتماد و دوستی میان مردم، حتی از درون خانواده ها، رخت بر بسته، و نفاق و تفرقه افکنی جای آن را گرفته است. عده ای خواسته و یا ناخواسته به مزدوران و چاپلوسان دست به سینه تبدیل شده اند، و یا در مشکلات مادی و روانی خود دست و پا می زنند.
در بیرون کشور و در سطح جهانی نیز شرارت و توطئه های رژیم، همسایگان عرب ما را چنان به خشم آورده، که همگی با هم و در کنار هم علیه این سرزمین، برخاستند. دولت های غرب و چین و روسیه نیز در این اتحاد نامقدس و ننگین، ظاهراً با ایران بوده و به چپاول آن پرداخته اند، و در باطن، با اعراب منطقه در نشست و گفتگو، و همکاری اند.
تا آن جا که ما در رسانه های انگلیس می بینیم، ملکه انگلیس از سلطان بحرین دعوت نموده تا در مراسم شام کاخ سلطنتی انگلیس در جشن بزرگ هفته اول ماه آینده شرکت کند. این گونه دعوت ها، نشانه پشتیبانی قدرت هایی مانند انگلیس از بحرین و کشورهای عربی خاورمیانه است.تفاوت خامنه ای با سلطان بحرین آنست که سلطان بحرین به خوردن شام با ملکه انگلیس، یکی از قدرتمندترین سیاستمداران جهان دعوت شده است، و افتخار خامنه ای خلیفه مسلمانان جهان نشستن و شام خوردن با حسن نصرالله، و آدم کشان حزب لبنان است!.
روزنامه جوان در تاریخ ۲۸ و ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱ در مقاله ای از دو موضوع سخن می گوید: فساد سینمای ایران، و سکوت رسانه های داخلی در برابر هتک حرمت ائمه: این روزنامه که گویا مانند دیگر رسانه های ایرانی تنها زبان حال و آبشخور رژیم ضد مردمی است، برای خوش آیند چند آخوند، سینمای ایران و هنرمندان کوشا و مردمی آن را فاسد می داند. از سوی دیگر، همراه با آخوند می خواهد فریاد نسل جوانان را به اعتراض با عرب پرستی و مرده پرستی آخوند و امت خردباخته است، در گلو خفه کند. به نوشتار ضد مردمی این روزنامه که باید آن را ننگین نامه خواند، توجه کنید:
« سکوت برخی از رسانههای داخلی در مقابل هتک حرمت ائمه(ع) همه ماجرای اظهارات فرجالله سلحشور در باره فساد در سینمای ایران را به یاد میآورند، در این مقطع قصد ما سخن گفتن درباره از اظهارات فرج الله سلحشور نیست اما همین رسانههایی که درباره توهین خواننده مرتد به مقدسات ۷۰میلیون ایرانی سکوت اختیار کردهاند، پس از آنکه سلحشور از فساد در میان برخی از بازیگران گفت تا ماهها آن را سوژه اصلی خود کرده بودند و روزی نبود که علیه سلحشور گزارش و یادداشت و بیانیه منتشر نکنند.
بماند اینکه پس از مدت کوتاهی از اظهارات سلحشور بسیاری از بازیگران سینما و تلویزیون در مصاحبه هایشان پرده از فسادی که برخی از عوامل فیلمها دچارش هستند، برداشتند و بر بسیاری مسجل شد که سلحشور پر هم بیراه نگفته بود، اما زمانی که یک خواننده که اوج شهرتش را از ترانههایی دارد که پس از ماجرای انتخابات ۸۸ در جانبداری از گروههای اپوزسیون خوانده، با ترانهای موهن باورها و اعتقادات مذهبی ۷۰ میلیون ایرانی را زیر سؤال میبرد، تنها با سکوتی معنادار از کنار ماجرا میگذرد. آیا توهین به این یا آن بازیگر مهمتر از توهین به ائمه (ع) و باورهای شیعی مردم کشور ماست؟».
« در این میان باید از مسئولان این رسانهها پرسید که آیا توهین به مقدسات ۷۰ میلیون ایرانی هم مگر ماجرای انتخابات و مسائل سیاسی و حزبی است که در مقابل انتشار خبرهایشان سکوت میکنید؟ از طرف دیگر برخی از رسانههای داخلی نه تنها اعتراضی به توهین این خواننده هتاک به اعتقاد مردم نکردهاند، بلکه این رفتار او را در قالب آزادی بیان، توجیه هم کردهاند و گفتهاند که بر اساس اصل آزادی بیان، توهین به دین و باورهای ۷۰ میلیون ایرانی ایرادی ندارد، اعتراضی هم بر آن وارد نیست!
این در حالی است که بر اساس قوانین بینالمللی حقوق بشر هم محدوده آزادی تا اندازهای است که به آزادی و باور و حریم و اعتقاد دیگران خدشهای وارد نکند. به این معنی که چنین رفتاری نه تنها بر اساس قانون اساسی کشور ایران بلکه بر اساس موازین بینالمللی هم جرم محسوب میشود و این مدعیان معلوم نیست طبق کدام قانون و اساسنامه چنین رفتاری را آزادی بیان میدانند؟».
خوانندگان مایقیناً با عملکرد ضد مردمی فرج الله سلحشور آشنایی دارند. ما در مقاله های پیشین در مورد توهین و بی حرمتی این مزدور ولایت فقیه به هنرمندان بزرگ و مردمی کشورمان سخن گفتیم، و چهره او را بیشتر به خوانندگان خود شناساندیم. و اما، نکته دیگر، فریاد جانسوز جوانان کشورمان در پوشش آهنگ، آواز، نقاشی، فیلم سازی، نمایش، وبلاگ نویسی، داستان نویسی، و مانند آن علیه رژیم خانمان برانداز، و غارتگر اسلامی است. جوانانی که ۷۰٪ جامعه ما را در بر می گیرند، زندگی، جوانی، آرزو، و آینده خود را بر باد رفته و خود را نسل سوخته پیامد انقلاب ننگین ۵۷ می دانند.
آواز شاهین نجفی فریاد و سوز دل تک تک جوانان ایران است که مملکت، آینده، و سرنوشت خود را بر بادرفته می داند. این آواز که فریاد اعتراض و پرخاش به رژیم غیر انسانی اسلامی است، برآمده از گلوی فرد فرد ایرانی، از کوچک و بزرگ، و زن و مرد است، که در برابر دیکتاتوری فاشیستی اسلامی به جان آمده اند. اما، آخوند که دست کم در این سه دهه ثابت کرده، ایرانی نیست، و تنها وابسته به مردگان تازی است که قرنها از مرگ آنان می گذرد، و باز هم ما از شر آنان در امان نیستیم.
ندای قلبی و جانسوز شاهین نجفی که بی تردید فریاد همه جوانان است، به گوش آخوند سنگینی می کند. زیرا این گونه نغمه ها برای آخوند و مزدورانشان چندان خوشایند نیست. هرگونه فریادی که از گلوی ملت ستمدیده، به ویژه نسل جوان خارج شود، تیری است که به قلب آخوند می خورد. زیرا دکان رزق و روزی آخوند همین مردگان تازی اند. مردگانی که از دید ۱/۵ میلیارد مسلمان واقعی جهان ارزشی نداشته، و برایشان چنگی به دل نمی زند. از این روی، آخوندهایی چون صافی گلپایگانی و مکارم شیرازی که دکان رزق و روزی خود را نزدیک به بسته شدن می بیند، دستور قتل این جوان را هم صادر می کند.
به راستی خجالت آور و چندش آور نیست که، برای خواندن ترانه ای، که نغمه انتقاد و سرزنش نسل جوان به رژیم غیر انسانی است، چند آخوند شکمباره مفتخور دستور کشتن این جوان را بدهند؟. زهی بی شرمی، زهی بی شرافتی!. آخوندهایی که دستور به کشتن این جوان داده اند، در حقیقت فرمان به قتل و کشتار شاید ۸۰٪ مردم ایران، اعم از نسل جوان، زنان ستمدیده، کارگران و زحمتکشان را صادر نمودند. اینها چه جانورانی می توانند باشند؟. آیا هیچ انسان با شرافتی می تواند برای هم نوع خود دستور کشتن و مرگ صادر کند؟!.
اما، در برابر این لاشخوران وطن ما، فرهنگیان، سیاستمداران، هنرمندان، و فعالان سیاسی ایرانی پراکنده در سراسر جهان، از فتوای حیوانی آخوندها به خشم آمده، و بافریاد و پیام های خود از شاهین نجفی و آزادی بیان او پشتیبانی کردند. در این مورد همکار جوان و خردمند ما، سیروس پارسا، فریاد و خروش نسل جوان، و ملت در بند ما را با نگارش دو مقاله و با زیبایی هرچه بیشتر و گویا تر به آگاهی خوانندگان ما رسانید. ما به تک تک این ایرانی های شرافتمند در سراسر جهان که تا کنون از آزادی خواهی و آواز آخوند برانداز شاهین نجفی پشتیبانی و حمایت کرده اند درود می فرستیم، و پیام و گفتارشان ارج می نهیم، و آنان را ستایش می کنیم.
وقتی ما نتوانیم مورچه ای را بیافرینیم، و به او جان دهیم، چگونه اجازه داریم و می توانیم به کشتن دیگری فرمان دهیم؟. نخستین شرط انسان بودن، و درس انسانیت کمک به دیگران، به ویژه هم میهنان خود است. اگر دینی و مرامی دستور کشتن دیگران را صادر کند،عنوان دین دادن به آن که از جانب خدا آمده، بازهم شیادی و کلاهبرداری است.
اگر خدایی هم به مرگ انسان ها دستور، و یا رضایت دهد بازهم نباید به آن خدا و آفریدگار باور و اعتقادی داشت. اگر بر این باورباشیم که آفریدگاری همه هستی ها از جمله انسان را به وجود آورده، او نمی تواند دشمن و مخالف آفرینش خود باشد. وگرنه خلقت و آفرینش او کامل نبوده، و ناقص است.
آخوندهای مسلط بر سرنوشت مردم و کشورمان، تفاله هایی هستند که از ۴ سده پیش بر اثر خرافات و کوراندیشی شاهان صفوی، و با وسوسه و سیاست پشت پرده بریتانیای کبیر به ایران آمدند. آنان اسلامی را به عنوان مذهب شیعه در ایران پیاده کردند، که با اسلام راستین و باور بیش از ۱/۵ میلیارد مسلمان جهان تفاوتی بس فاحش و عمیق دارد. این مذهب سیاسی حاکم بر افکار پوشالی مردم ایران، تنها شاید بیشتر از ۵۰-۷۰ میلیون مردم کشورمان و ۱۵ میلیون از مردم دیگر خاورمیانه را در بر نمی گیرد.
این مذهب سیاسی که از آستین آخوند بیرون آمده، از بام تا شام در همه رسانه های رسمی کشور، و بیش از ۲۰۰ هزار مسجد و حسینیه به شستشوی مغزی زنان، کودکان، به ویژه پیران خردباخته می پردازند. نتیجه آن که امتی دست پرورده آخوند به خواب می روند، و آخوند و شرکایشان به غارت سرمایه ملی ومردمی که به نسل امروزی سوخته شده، و نسل های آینده تعلق دارد، می پردازند. برای آن که ببینیم ما چه ملت خردباخته و نادانی هستیم که به چه کسانی روی آورده، و آنها را آقا و سرور خود می دانیم، یکی از گفتارهای حسین ابن علی در مورد ایرانیان را در این جا یادآور می شویم:
«« ما از تبار قریش هستیم و هوا خواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانیها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد٫ زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت». (سفینه البحار و مدینه الاحکام و الآثار صفحه ۱۶۴ ٫ حاج شیخ عباس قومی)
قلی زاده: “اگر با این نیروی مخرب جامعه و تاریخ کهن (یعنی دستار بندان) تسویه حساب نشود؛ خواه انقلاب مشروطه بشود یا نشود؛ این میکربها میمانند و من می ترسم در آینده نزدیکی چشم باز کنید و ببینید ” هشتصد ملا یکجا خلق شده “. ملا همه امور مملکت را بدست گرفته؛ همه ثروت شما را بر باد داده؛ و شما را به امان خدا سپرده و افسارتان را به بیگانگان رها کرده”. ایرج میرزا: نیز در اینباره می گوید:
“در ایران تا بود ملّا و مفتی
به روز بدتر از این هم بیفتی
بیا از گردن ما زنگ وا کن
ز زیر بار خر ملّا رها کن”…….