اگر ما تا کنون با گذشت بیش از سه دهه هنوز نتوانسته ایم آخوند با دستار و بی دستار را درست بشناسیم و کارکرد ضد ملی و غیر مردمی آنان را بدانیم، بی تردید ما دچار نارسایی مغزی بوده، و ملت بدبخت و بیچاره ای بیش نیستیم و بر ما باید گریست. شاید هم چنانچه از دیدگاه اندیشیدن و خرد دچار کمبودهایی نباشیم، به دنبال منافعی می گردیم که در کنار این گونه وطن فروشان امکان پذیر است. در هر حال، در چنین شرایطی ما سزاوار هیچگونه آزادی و دموکراسی نخواهیم بود.
گفتار امروز ما در مورد مجتبی واحدی نویسنده ای است که آخوند کروبی را استاد خود می داند و در درازای سی سال گذشته همانند شاگردی تلاشگر و کوشا، بی چون و چرا به دستورات و خواسته های وی گوش فرا داده و بدان ها عمل نموده است. حکایت از این جا آغاز می شود که مجتبی واحدی در تاریخ ۲۹ تیر ۱۳۹۱برابر با ۱۹ ژوئن ۲۰۱۲ نامه ای به کروبی به اصطلاح استاد خود می نویسد و از او خداحافظی می کند. در این جا یادواره پارسی گویای این عمل است که می گوید؛ « مرده آن چنان آش و لاش شده بود که مرده شور هم به حال او زار زار می گریست ».
برای شناخت بیشتر مجتبی واحدی، نیاز بر آن است که اندکی از گذشته مهدی کروبی اندکی در این جا یاد آور شویم:
مهدی کروبی که در یک خانواده روحانی پای به جهان گشوده است، بنا به روال بیشتر آخوندها راه پدر را دنبال می کند و در نزد آخوندهایی چون منتظری، مطهری، و صانعی به جای رفتن به مدارس معمولی که جایگاه واقعی دانش و علم است، به فرا گیری درس طلبگی می پردازد. البته این نکته را باید افزود که بر اثر آموزش خرافات در مدرسه های دینی، هیچکدام از آخوندها علاقه و دلبستگی ملی نداشته اند، و آماده بودند و هستند تا برای خاطره و نام تازیانی چون حسن و حسین و فاطمه و مانند آن، و حتی امام زمان افسانه ای نیز به سادگی و آسانی تاریخ، تمدن، زبان، آداب، رسوم ایران و ایرانی، و حتی خاک میهنمان را بر باد دهند، و بر روی همه آنان خط بطلان بکشند.
تنها صفت خوب و پسندیده ای که در شمار کمی از آخوند ها مانند منتظری، صانعی، کروبی، و شاید شماری دیگر آز آنان دیده شده و می شود، مردمی بودن آنان، وکمی انصاف و مروت و عدالت خواهی آنان باشد. وگرنه با احترام گذاشتن به آرمان و هدف های یک ملت، و ارج نهادن به تاریخ گذشته و جانبازی های دلاوران و قهرمانان آن کشور نه تنها بیگانه اند بلکه سر کینه توزی و دشمنی دارند.
زندگی گذشته کروبی نشان می دهد که او مدتها در زندان بوده، و زیر شکنجه و بدرفتاری زندان بانان نیز قرار گرفته است. پرسش این جاست که به زندان رفتن برای چی؟. برای مبارزه و دفاع از آزادی؟، برای دلسوزی و پشتیبانی از پابرهنه ها و محرومان جامعه؟، برای جانبداری و حمایت از تاریخ شکست خورده، آیین فراموش شده؟، کوتاهی در پیشرفت اقتصادی و اجتماعی؟، پس برای چی؟!. حقیقت آنست که همه آخوندها مانند خمینی، منتظری، مطهری، کروبی، رفسنجانی، و شماری دیگر که با رژیم گذشته در افتادند و به زندان رفتند، هیچکدام از موردهای بالا نبوده، بلکه داعیه و تلاش آنان صیانت وحفاظت اسلام بود. اسلامی که ما به خوبی می شناسیم، سالیانی است که آن را زیر و رو کرده ایم و می دانیم یک حزب سیاسی کشتارگر، استثمار گر، تفرقه انگیز، زن ستیز، برده داری و برده پروری، و سلطه گر بیش نیست.
بنابراین، آخوندهایی که به زندان افتادند با شاه سر جنگ داشتند که چرا:
الف- شاه برخلاف قوانین اسلامی به زنان حق رأی داده، و آنان که نیمی از مرد به شمار می آیند و به درد قضاوت و دادگری نمی خورند، چگونه می توانستند به نمایندگی مردم به مجلس روند؟.
ب- چرا دولت زمین های پولداران و گردن کلفت ها را میان کشاورزان پخش و تقسیم نموده است؟. آخر ما می دانیم که آخوند همیشه جیره خوار زمین داران، ثروتمندان، بازاری ها، و لات و بزن بهادرهای روزگار خود بوده است. و همیشه شماری چاقو کش و مردم آزار در خدمت و در پناه آخوندها بودند. نمونه آنان را می توان نواب صفوی، مظفر ذالقدر، خلیل طهماسبی، و عبدالحسین واحدی را نام برد که زیر عبای آیت الله کاشانی پرورش یافتند، و شماری از هم میهنان و دولت مردان را به خاک و خون کشاندند. در این راستا، آیت الله کاشانی را باید مانند خمینی، شریعتی، و خامنه ای ابر جنایت کار این سرزمین نامید.
پ- چرا رضاشاه دست آخوندها را از منفتخوری و تسلط بر وزارت دادگستری، فرهنگ و آموزش، دارایی، و بالا کشیدن موقوفاتی مانند در آمدهای کلان خراسان ، قم، شیراز، و تبریز باز داشته است؟.
از این روی، کسانی که مانند آخوندهای با دستاری، چون خمینی، مطهری، خامنه ای، رفسنجانی، و صدها مانند آن ها، و یا آخوندهای بی دستاری چون شریعتی، سروش، گنجی، عددالعلی بازرگان، و شمار زیادی دیگر، مدرسه طلبگی و معادل آنها مانند مدرسه حقانی، و علوی را طی کرده اند کمترین دلبستگی و عرق ملی ندارند، و برای تاریخ و عظمت این سرزمین، ارزشی قائل نیستند. اگر هم به کسی خدمت می کنند و یا چیزی می بخشند، برای رضای خدا است که در روز قیامت به خانه و کاخی باشکوه تر، و حوریانی همیشه باکره و زیبا چهره دسترسی پیدا کنند.
حال، این مهدی کروبی که مانند دیگر آخوندها، کمترین دانش سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی و یا به پایزیستی و سربلندی کشور و مردم ایران نداشته، می توان گفت که تنها هنرش جاده صاف کردن آمدن خمینی و ترویج و گسترش افکار پلید و ضد انسانی او بوده است. این روضه خوان، نزدیک به سی سال پست های سیاسی و اقتصادی و سرنوشت ساز این مملکت از نمایندگی مجلس، معاونت، عضو مجلس خبرگان، و ریاست مجلس گرفته، تا سرپرستی بنیاد شهید و نماینده تام الاختیار زادگاه خود لرستان را اشغال کرده است. پست هایی که برای هیچکدام از آن ها هرگز دانش، آگاهی، و لیاقت آن را نداشته، و در این سی سال پست ها و سمت های گوناگون را غصب کرده، و به بیت المال دستبرد زده است.
اگر روزی کشور ما از شر کید و مکر و یا ناآگاهی و نادانی آخوند آسوده شود، و روز حساب پیش آید، روشن می گردد که امثال کروبی و دیگران که نزدیک به سه دهه بر جان و مال، ناموس مردم ایران حکمرانی داشته اند، چه دسته گل هایی به آب داده اند!.
کروبی و دیگر آخوندها، و همه یال و کوپال آنان، مانند سروش، گنجی، اشکوری، عبدالعلی بازرگان، و مجتبی واحدی، همگی اسلام را پاک و منزه دانسته، حکومت کنونی را غاصب و ستمگر می دانند، و به دنبال اسلام ناب محمدی دوران حکومت علی می گردند. اسلام رؤیایی و تخیلی که فرد دیگری سوای خود آنان شایستگی در دست داشتن و اجرای آن را نخواهد داشت.
مجتبی واحدی در نامه ۲۹ تیر ۱۳۹۱ برای کهروبی می نویسد: « شما اگر چه نظام مستبد حاکم بر ایران را نه اسلامی می دانید و نه نشانه ای از جمهوریت در آن سراغ دارید اما در عین حال ، بر این باورید که جمهوری اسلامی با قرائت آیت اله خمینی ، نسخه شفابخش برای ایران عزیز ماست» . تنها نکته ای که می توان در این جا یادآورشد نخست آن که کروبی به دنبال جمهوری اسلامی است. هنگامی که قوانین خشک و بیرحمانه ۱۴۰۰ سال پیش بی چون و چرا اجراء می شود و تغییر ناپذیر است، دیگر جمهوریت چه معنا دارد؟!. دیگر این که کروبی مانند دیگر آخوندهای جاده صاف کن خمینی و به مقام رسیده، نمونه کامل جمهوری اسلامی را آن چیزی می داند، که خمینی بیان داشته است. باید از این شیخ پرسید آیا کشتار و دیکتاتوری هزاران انسان شرافتمند ایرانی در دوران خمینی و شاغل بودن شما، از اسلام راستین بود که هنوز هم به دنبال آن می گردید؟.
حال، از آنچه گفته شد، گرچه دگرگونی و تغییر روش سیاسی مجتبی واحدی از آخوندی که تا کنون پیرو و دنباله رو خط خمینی بوده، در خور ستایش و جای قدردانی است، ولی از دو دیدگاه در مورد کارکرد و برنامه های این نویسنده می توان به انتقاد و خرده گیری پرداخت:
۱- نویسنده و روزنامه نگاری که سه دهه دنباله رو و گوش به فرمان یک آخوند بوده، و هنوز هم او را ستایش می کند و استاد خود می داند، نمی تواند برداشت درست سیاسی در راه آزادی و دموکراسی مردم ایران داشته باشد.
۲- این نویسنده، یک مبلغ مذهبی است تا یک روزنامه نگار و گزارش گر بی طرف و آزادی خواه. در این جا به چند بخش کوچکی از نامه او اشاره می کنیم:
الف- «من اسلام را عزیز می دارم و پایبندی به این دین حنیف را بزرگترین افتخار خود بر می شمارم اما بر این باورم که ظلم سی سال گذشته برخی روحانیون و به ویژه تعدادی از مراجع تقلید به این دین ، از همه ظلم هایی که در چهارده قرن گذشته به اسلام شد آزار دهنده تر بوده است».
حال، ما چگونه انتظار داریم که یک انسان خردباخته مذهبی که مدام تبلیغ اسلام می کند، راهگشای مردم ما باشد؟. آیا این فرد از جنایات تازیان در تسلط بر تیسفون، تجاوز به صدها هزار زن، و به اسیری بردن دختران و پسران به مدینه و فروختن آنان در بازاره به عنوان کنیز و برده چه می داند که ظلم ۱۴ سده گذشته را ناچیز می داند؟!.
این آقا هم مانند دیگر آخوندهای بی دستار بر این باور است که اسلام به خوبی پیاده نشده، و باید افراد کنونی جایشان را به آخوندهای دیگر دهند تا اسلام ناب محمدی در ایران حکمفرما شود. مجتبی واحدی در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۳۹۱ مقاله ای به عنوان؛ « کروبی چه حکومتی میخواهد؟ چه حکومتی میخواهد؟»، نوشته که باز هم ذکر سجایای اسلامی کروبی است.
این بخش دیگری از گفتار اوست:
ب- «…به این نتیجه رسیده ام که علت العلل آنچه امروز بر ایران عزیز و اسلام مظلوم می رود «به خدمت گرفته شدن دین »توسط کسانی است که به یقین ، نه به خدا اعتقادی دارند و نه به روز جزا. آنها حکومت دینی را فقط برای آن می خواهند که تقدس اسلام در میان اکثریت ایرانیان را به خدمت بگیرند و در گروهی از «ایرانیان دین دوست »، این تلقی غلط را ایجاد نمایند که تحمل مشکلات ، موجب رضای خداوند خواهد بود و اجر اخروی را برای آنان به ارمغان خواهد آورد »
با این برداشت اندیشه و فکر، آیا می توان بهتر از مجتبی واحدی آخوند و ملایی برای تبلیغ دین اسلام و خردزدایی مردم پیدا کرد؟.
در این جا هدف نگارنده اسلام زدایی نیست. اسلام دینی است، مانند دیگر ادیان. هرکسی می تواند و حق دارد به هر دین و مسلکی که می خواهد باور داشته باشد. ولی هیچکس اجازه تبلیغ میان مردم ندارد. در این جا از مجتبی واحدی باید پرسید؛ شما آیا روزنامه نگار و نویسنده اید، و یا مبلغ دینی و شاگرد بردست آخوند؟. ما به مجتبی واحدی می گوییم که چاره درد مردم ما آزادی و دموکراسی بدون دخالت هردین و مذهبی است، و در هیچ جامعه ای آزادی بدون سکولاریسم و جدایی دین از سیاست پدید نخواهد امد.