انتقاد و دموکراسی
لازمه رسیدن به آزادی و دموکراسی، پذیرفتن انتقادها است. به گفته دیگر، انتقاد، دروازه رسیدن به آزادی است و تا انتقاد کردن و انتقاد پذیری نباشد، جامعه به سوی دموکراسی گام بر نمی دارد. چنانکه دیکتاتورها و خودکامه های تاریخ در برابر هرگونه انتقادی جبهه گیری می کنند. قلم ها را می شکنند، اعتراض و خرده گیری رسانه ها را سرکوب می سازند، و هرگونه صدایی برخلاف خواسته و میل خودشان را در گلو خفه می کنند. پیامد آن، سکوت، بی تفاوتی، کناره گیری و بازنشست انتقاد کنندگان، و در نهایت فرار آنان از کشور است.
چگونه یک فرد دیکتاتور می شود
هنگامی که یک فرد انتقاد ناپدیر شد و رفتاری خشمانه در برابر خرده گیری و اتنقاد دیگران در پیش گرفت، رفته رفته پوسته ای عایق و نفوذ ناپذیر میان او و دیگران به وجود آمده، و از رویداد و خبرها بی اطلاع میماند. به جای آگاهی از آنچه می گذرد، شماری مزدور و کیسه دوز به دور او گرد می آیند به چاخان و چاپلوسی وی می پردازند و با دادن خبرهای جعلی و دروغین، او را از حقیقت و آنچه می گذرد دور می سازند. رفته رفته شخص دور مانده از واقعیت ها و با روبرو بودن مشتی بادمجان دورقاب چین و فرصت طلب، از هر صدا و زمزمه مخالفی رنج می برد و جبهه مخالفی در برابر هرگونه انتقاد و خرده گیری در پیش خواهد گرفت. بنابراین، هیچکس از آغاز دیکتاتور نیست ولی رفتار غیر اجتماعی خود و انسان های کیسه دوز اطرافش می توانند او را به یک خودکامه و زورگو تبدیل نمایند.
دیکتاتوری رژیم اسلامی به کجا انجامید؟
تجربه تلخی که در این ۳۵ سال ما با آن روبرو بوده ایم، انتقاد ناپذیری و دیکتاتوری رژیم است، که هیچگونه صدا و زمزمه ای از کسی بیرون نمی آید. گروهی فرصت طلب و مزدور به دور خامنه ای و آخوندهای سوار بر مرکب دیگر جمع شده اند، و از بام تا شام به ستایش و تکریم آنان می پردازند. آنان را به آسمان برده و با فرشتگان به پرواز در می آورند. اگر هم جوانانی چون امید رضا میر صیافی و ستاربهشتی در وبلاگ خود به انتقاد از عملکرد رژیم پردازند، بی درنگ دستگیر، و با شکنجه های حیوانی چند سده پیش آنان را با زجر فراوان به کشتن دهند.
اگر به زندگی گذشته خامنه ای نگاه کنیم، در آغاز انقلاب ۵۷ فردی ساده، خوش مشرب، و مردمی بود. با همه می نشست و بر می خاست، به همه گونه تفکر و اندیشه ای گوش فرا می داد و کمترین جنبه دیکتاتوری در او دیده نمی شد. ولی با نزدیک شدن عده ای قربان صدقه گوی چاخان به او، رفته رفته، خوی زیادی طلبی و تمامیت خواهی در او پیداشده زورگوتر و دیکتاتور تر می شود، و به همان نسبت افراد با حقیقت، انتقادگر، و دوستان واقعی از دور او پراکنده می شوند. آنچنان که دیده ایم و همگی شاهد آن هستیم، خامن های نیز سرانجام به یک خودکامه و جنایتکاری تبدیل گردیده که صدها جنایت وکوچک و بزرگ به دستور او انجام شده است.
این ویدیو ارتباطی با این مقاله ندارد. زیرا بحث و سخنرانی گروه هم جنس گرای آمریکا را نشان می دهد. در حقیقت این ویدیو بیانگر آزادی اندیشه و گفتگو در یک کشور دموکراسی است. آیا ما می توانیم همدیگر را تحمل کنیم، جلساتمان را دور از هرگونه کلک و ترفند به صورت آزاد نشان دهیم تا دموکراسی را تجربه کنیم، و یا باید در پشت پرده و دور از اطلاع و دید عمومی برگزار شده، و اطلاعات نادرستی در اختیار دیگران گذاریم؟.
انتقاد از رژیم های پیشین تاریخ
هر رژیمی کم و بیش انتقاد پذیر است و نمی توان عملکرد آن را سپید سپید و یا سیاه سیاه دانست. اگر بگوییم یک سیاستمدار صد در صد درست ویا برعکس اشتباه عمل کرده، در هردو مورد کاملن نادرست است. به عنوان نمونه، شاه عباس بزرگ، کریمخان زند، نادرشاه افشار، و رضاشاه هرکدام منشاء خدمات بسیار بزرگی در یک پارچگی و یا پیشرفت ایران بوده اند. ولی نمی توان هیچکدام از آن ها را بدون اشتباه و کارهای نادرست دانست. البته یک نکته نیز گفتنی است که دوران دور زمام داری شاه عباس، نادرشاه و کریمخان، آزادی و دموکراسی در جهان معنا و مفهومی نداشت. کشورهای غربی و شرقی در طلسم سوداگران دین اسیر بوده اند. از این روی، انتظار زیادی نمی توانست از آن دوران دیکتاتوری داشت.
انتقاد از رژیم گذشته
از محمد رضا پهلوی با داشتن آموزگاران خردمند ایرانی و تحصیل در کشور آزاد و دموکراسی سوئیس، و پس از گذشت دوران سیاه دیکتاتوری قاجاریه و طلیعه مشروطیت در ایران، انتظار می رفت که در نهایت دموکراسی و آزادیخواهی به سلطنت پردازد و کارهای اجرایی مملکت را به دست کاردانان و میهن دوستان واگذارد. ولی شاه به همه چیز پشت پا زد، مشروطیت نیمه بند ایران را کنار گذاشت و با دیکتاتوری و خودکامگی کارهای اجرایی مملکت را در دست گرفت. رفته رفته علاقمندان و خردمندان ایرانی از دور او پراکنده شدند، و به جای آنها چاپلوسان و حقه بازهای سوداگر جمع گردیدند. نتیجه آن شد که دیدیم. حال، اگر انتقادی از رژیم گذشته می شود، کمترین دشمنی و کینه توزی نیست. بلکه برای یاداوری تاریخ، و تکرار نشدن آنست.
بی تردید هیچکدام از امثال ما خوشنود نبودیم که شاه از سلطنت برکنار، و از کشور رانده شده و با وجود بیماری و ناتوانی جسمی در سرزمینی بیگانه به خاک سپرده شود. این برای هر ایرانی باشرف و با حقیقت اندوهبار و موجب سرشکستگی است. همانگونه که شاهان و بازماندگان ساسانی و خود یزدگرد دچار اشتباهاتی شدند که کشور ما به دست بیابانگردان عربستان افتاد. ولی در هرحال، گرچه از یزدگرد و شاهزادگان ساسانی انتقاد می شود ولی جنبه دشمنی و کینه توزی ندارد. زیرا یزدگرد، یا شاهان دیگر از گذشته تا محمد رضا شاه پهلوی جزء شناسنامه کشور مان به شمار می آیند و از ما جدا نیستند.
انتقاد ما از شاهزاده
انتقاد گروه ما و شماری دیگر از نویسندگان و سیاستمداران ایرانی از شاهزاده برای آن بود که علاقه داشتیم ایشان بتواند با روش دموکراسی و آزادیخواهی و دور از دخالت و نفوذ خودکامه ها و زورگویانی که هر فرد آزادی خواهی را به دیکتاتوری می کشانند، بتواند با همه گروهها و افراد دلسوز و علاقمند به آزادی کشورمان به گفتگو نشیند و با هم اندیشی وهم کاری جمعیت زیادی از مردم ایران را به سوی خود جلب کند. ولی شوربختانه شاهزاده تا کنون راه درستی نپیموده، و خود را از گروهها و افراد گوناگون که می توانند بر فکر و اندیشه مردم ایران اثر داشته باشند و مورد تأیید گروهی از مردم می باشند، دور و جدا گرفته است.
این تکروی، در جلد خود فرو رفتن، و تنها با طرفداران رژیم گذشته سر و کار داشتن، کاری را به جایی نمی برد. گفتگوی شاهزاده با مجله فوکوس آلمان در ۶ ژون گذشته، اگر هم فاصله ای نبود، فاصله هایی را به وجود آورد. تأیید وی از عملکرد دیکتاتوری پدرش، و برنامه او برای بازگشت به رژیم شاهنشاهی که در سال ۵۷ از سوی مردم بر آن خط بطلان کشیده شد، گروهها و اندیشمندها را از شاهزاده دور ساخت.
آیا انتخاب امیر عباس فخر آور؛ مه لقا فخر آور و نازیلا گلستان که چهره مردمی ندارند آن هم در کنار شاهزاده رضا پهلوی نشانه چیست؟. نشانه انتخابات مردمی؟، شرکت همه گروههای سیاسی؟، و یا به دلیل آن که اینان خود را به شاهزاده چسپاندند و در پرتو او به شورا راه یافتند؟!. آیا تعداد کل افراد نام نویسی کرده برای رای دادن: ۱۲۸۹، تعداد کل نامزد های انتخاباتی: ۵۳۵، تعداد کل آرای ریخته شده به صندوق آرا: ۲۱۶۸۳، و تعداد کل رای دهندگان: ۷۵۶، با رأی ناچیز ۶۱۰ برای شاهزاده، دلیل بر چیست؟، شرکت و علاقه بی صبرانه چند میلیون ایرانی بیرون از کشور؟، شرکت مجازی ایرانیان درون مرزی که با بوق و کرنا برای آن تبلیغ شده بود، و یا مردمی و دموکراسی ندانستن این شورا، این افراد، و این نحوه گزینش در پس پرده؟!.
انتظار ما از شاهزاده
با همه کجی و کاستی ها، و آنچنان که رفت، بازهم برای ما چیزی بالاتر از این نبود که شاهزاده بتواند پیک نجات کشورمان از دست رژیم آدمخوار اسلامی و رهایی مردم از بند دیوان باشد، ولی چنین نشد. شاهزاده هرنوع انتقادی را کینه توزی و دشمنی تلقی کرد، و خود را از همه طیف های سیاسی و فرهنگی ایران به دور داشت. شورای ملی که با شرکت فعالانه ایشان تشکیل شد، کمترین نشانه و عملکرد مردمی و شورایی نداشت. این را ما به عنوان دلسوز و علاقمند به موفقیت و پیروزی وی در مقاله هایی یادآور شدیم.
ممکن است مقاله های ما طنز آمیز باشد ولی در آن کوچکترین دشمنی، و بدخواهی نیست. شورا که واژه نادرست است زیرا شورایی در کار نبوده، زیرا روی درخواست کسانی که احتمال می دادند به به نگویند و چهچه نزنند و حتی ممکن است انتقاد کننده باشند، به عنوان دشمن شاهزاده خط کشیدند و پاسخی بدانان ندادند.
دلیل کمتر گرایش به شورای ملی
باید این نکته را یادآور شد کسانی که برای شورا برگزیده شدند معرف طیف های سیاسی ایران نیستد. بیشتر از هواداران شاهزاده و شماری هم جاه طلب در میان آنان دیده می شود. اگر گروههای سیاسی هم شرکت نکردند، به دلیل آن که همگی دریافتند این شورا مردمی نیست و تنها به دست هواخواهان و افراد گرداگرد شاهزاده آنهم با هو و جنجال و جارچیان ایشان برگزار می شود. رأی کم و ناچیز خود شاهزاده نیز نشانه آنست که مردم کمترین نشانه ای از همگانی و مردمی بودن و شورایی در این نشست های پشت پرده ندیدند.
ما آرزوداشتیم که سیل جمعیتی عظیم همراه شاهزاده و در تأیید او برای آزاد کردن ایران ببینیم، ولی با این بافت شورا و دیدگاههای چندش آور عده ای که خود را طرفدار شاهزاده می دانند ولی تیشه به ریشه او می زنند و شوربختانه با این ترکیب افرادی که نمایندگی مردم ایران را ندارند، امید زیادی به پیشرفت آزادیخواهی و دموکراسی شاهزاده نیست. مطالب گفتنی در این باره زیاد است.
نامه چاپلوسان گرد شاهزاده
آنهایی که از خود هنر و دلسوزی برای کشور و مردم ندارند، بیشرمانه و با وقاحتی هرچه تمام تر گروههای فعال پاکباخته و میهن پرست را وابسته به جهل و جنایت اسلامی می دانند. گذشته از آن، به عنوان نمونه نگارنده در دوران تاریک و سیاه انقلاب ۵۷ ازهرگونه دخالت آخوند و آخوند نما نفرت داشتم و حتی نخست وزیری بازرگان یک فرد دبش مذهبی را تأیید نمی کردم. تا آنجا که مورد ضرب و شتم خردباختگان آنروز قرار گرفتم.
گروه ما که در چهار سال گذشته با نوشتن مقالات بیشماری رژیم اسلامی را به ستوه درآورده، و زیر و بالای رژیم را به خوانندگان گرامی امان شناسانده است، حال، چگونه یک شاهپرست به خود اجازه می دهد که ما را بخشی از رژیم اسلامی بنامد؟!. این بی خبری است، و یا دشمنی و کینه توزی؟!.
رسیدن دونامه طعنه آمیز و سراپا تهمت و اتهام از سوی چاپلوسان طراف شاهزاده برای ما که به راستی اندکی در آن حقیقت و راستی دیده نمی شود. از این نوع نگرش ضد ایرانی است که عده ای از به اصطلاح همراهان شاهزاده درپیش گرفته اند. بی تردید با رسیدن چنین نامه های اتهام آمیزی به شدت آزرده شدم. نتیجه آن چنان که می بینیم، به جای ایجاد همبستگی و گروش بیشتر گروههای دیگر با شاهزاده، جداشدن و دوری زیادتر و هرچه بیشتر با نامبرده خواهد بود. ما این نامه ها را بر ملا نمی کنیم ولی در بایگانی خود نگاه می داریم.
این ویدیو گفتگویی است میان پیر مورگان و یکی از صاحبان و دست اندر کاران اسلحه در آمریکا. بازهم ویدیو ربطی به این مقاله ندارد ولی نشان می دهد که در یک کشور آزاد و دموکراسی حرف ها در دل نمی ماند و انسان ها آزادانه حرف دل و عقاید و برداشت های خود را بدون ترس و پایپوشی و حاشا کردن و دروغ پردازی بر زبان می آورند. این انتقادها و گفتارها سمبل و مظهر آزادی است. بهتر است شاهپرست های ما که می خواهند هر صدایی را در گلو خفه کنند، در حالی که خود در اجتماعی آزاد زندگی می کنند، از دیدن این گونه برخوردها کمی یادبگیرند و نخواهند در برابر جبهه های انتقادگر شعبان بی مخی عمل کنند.
پوزش خواهی از اشتباهات گذشته
در جریان سیاسی رژیم گذشته و رژیم کنونی، عده ای در مصدر کاربودند، موجب زیان های جبران ناپذیری بر مردم و کشورمان وارد ساختند ولی هرگز از عملکرد نادرست خود از ملت ایران پوزش نخواستند. به عنوان نمونه، بازماندگان رژیم گذشته که شماری از آنان نیز مسئولیت هایی داشتند ولی نه به اشتباه خود اعتراف و اذعان دارند، و نه کجروی های رژیم پیشین را قبول دارند. در جریان انقلاب سال ۵۷ نیز شماری موجب بدبختی و سرنگونی کشور و به قدرت رسیدن خمینی شدند. اینها نه تنها به گذشته نکبت بار گذشته خود اعترافی ندارند، بلکه با بیشرمی هنوز هم طلبکارند.
نمونه بسیار روشن خیانت کاران فراموشکار، بنی صدر است که آخوند متجاوز و جنایتکار و گمنام را با شعبده بازی و تبلیغات به قدرت رساند، و یا افرادی چون عبد الکریم سروش که دانشگاههای ایران را به لجن کشانید، و یا کسانی که با رژیم همراه بودند و خود را به کنار کشیده اند، برای کشورمان زیان آور و آسیب بارند. و نباید باردیگر به پست و مقامی دست یابند. در برابر، انسان های بزرگی هم مانند زنده یاد سید احمد صدر حاج سید جوادی بودند که از اشتباه خود در پشتیبانی از رژیم اسلامی، از مردم پوزش خواستند.
از آنچه گذشت
در پایان، غلو و زیاده روی دعا و ثناگویان دیکتاتوری گذشته و روش تحمیر گرانه آنان که مانند رژیم گذشته و رژیم اسلامی ایرانی را ابله و نادان می شمارند در تلویزیون پارس و کانال یک و تلویزیون آریامهر، و درخشان و مردمی نشان دادن شورای ملی، نه تنها جاذبه ای ایجاد نمی کند، بلکه همانگونه که گفته شد، فاصله ها را نیز زیادتر می سازد.