دموکراسی، حقوق بشر و آزادی، رویای دست یافتی برای ایران است ۰

ایران قدیمی ترین کشور آسیا و خاورمیانه است که مردمش، برای رسیدن به دمکراسی پا پیش نهادند. یکصد و اندی سال قبل، مردم ایران، برای تبدیل نظام دیکتاتوری به نظامی پاسخگو و منتخب مردم، هزینه دادند. هر چند دختران ایران، اکنون مجبور هستند که به زور، روسری به سر کشند، اما یکصد سال پیش، بی بی مریم بختیاری، تفنگ به دست گرفت و برای آزادی، چون سرو، قدم به میانه میدان گذارد و با استبداد جنگید.

خون آزادی خواهان ایرانی، از ستارخان گرفته تا دهخدا، از ملک الشعرای بهار گرفته تا بختیار، همچنان می جوشد و همچنان جوانان آگاه، تربیت میکند و به میانه میدان می فرستد. البته که جوانان ایرانی، در سال ۲۰۱۳، دست به خشونت نمی زنند، اما این به معنای این نیست که حاضر نیستند برای رسیدن به آزادی و دمکراسی هزنیه دهند.

رسیدن به آزادی و دموکراسی و زیستن در جامعه ای که به حقوق انسانی تمامی شهروندانش، با هر باور و گرایشی، احترام می گذارد، دور از دسترس نیست و با همدلی و مبارزه ای اندیشمندانه، می توان بدین رویایِ 150 ساله تحقق بخشید.

رسیدن به آزادی و دموکراسی و زیستن در جامعه ای که به حقوق انسانی تمامی شهروندانش، با هر باور و گرایشی، احترام می گذارد، دور از دسترس نیست و با همدلی و مبارزه ای اندیشمندانه، می توان بدین رویایِ ۱۵۰ ساله تحقق بخشید.

رژیم اسلامی، در مقابل این انبوه آزادی خواهان، راه گریزی ندارد، و ناچار از واگذاری قدرت به مردم ایران است. تنها باید دست به دست یکدیگر، برای رسیدن به این خواسته، تلاش کنیم. در این میانه، بهترین راه مبارزه، روشنگری است، چون رژیم می تواند بر هفتاد میلیون نفری که از اخبار یا مسایل روز بی خبر هستند، حکومت کند، اما اگر تعداد افراد آگاه در جامعه، افزایش یابد، دیگر این امکان را نخواهد داشت.

هم اکنون، جوانان ایرانی، پر جمعیت ترین بخش جامعه هستند، و خوشبختانه عموما از آگاهی برخوردارند، و تحفه این است که این قشر جوان، متحجر نیست. این قشر جوان، براحتی به انتقاد از اطراف خود همت می گمارد، و براحتی به نقد همه چیز دست می زند. پرواضح است که هیچ دیکتاتور و تفکر دیکتاتوری، نمی تواند بر انسان هایی که این دیدگاه و تفکر انتقاد کننده و انتقاد پذیر را دارند، حکمرانی کند.

در خاتمه، باید گفت که دست یابی به دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و برابری، رویای دست یافتنی برای ایرانیان است. ما مردم ایران، هم اکنون، همه در بند این رژیم هستیم، به عنوان یک جوان ایرانی داخل کشور، هر چند اکنون آزادم، اما همچنان خود را در بند این رژیم، و زندانی می دانم. تصور می کنم، حتی ایرانیان خارج از کشور نیز، هر چند در یک کشور آزاد ممکن است که زندگی کنند، اما همچنان دیوار زندانی رژیم را بر دور خود حس می کنند و به نوعی، آنها نیز زندانی این رژیم هستند.

پس گزافه نیست اگر بگویم:
همبند من، بیا تا در حال مبارزه برای آزادی و دمکراسی بمیریم، تا اینکه همچنان در بند دیکتاتور باشیم!