– نژاد پرستی چیست؟
نژادپرستی نوعی تبعیض بسیار مخرب میان انسانها و یک رفتار بسیار تند و خشن و پر قدرت بر اساس نژادشان است. باوری را میتوان نژادپرست نامید که ادعا کند یک گروه از انسانها بصورت ذاتی و درونی و غیر اکتسابی نسبت به بقیه انسانها والاتر یا پست ترند و لذا شایسته احترام و برخورداری از حقوق برابر با سایر انسانها نیستند.
نگارنده بر این باور است که این پندار بسیار عقب افتاده و مشمئز کننده است و تنها و تنها به جدایی ها و نفرت ها و دشمنی ها پر و بال بخشیده و می تواند میان انسان ها و به خصوص میان مردمان کشوری همانند ایران که از اقوام گوناگونی تشکیل شده است اختلاف و جدایی بیاندازد و منجر به تجزیه کشور و از بین رفتن دوستی، عشق و اتحاد میان مردمان یک سرزمین شود.
هیچ کسی نمی تواند به خاطر نژادش، رنگ پوستش، زبان مادری اش و یا کشوری که در آن متولد شده، از شخص دیگری بالاتر و بهتر باشد؛ برتری انسان نسبت به سایرین به دلیل پیشینه تاریخی و ایل و تبارش یک پندار واپسگرا و متحجرانه است که بایستی شکست نازی ها در جنگ جهانی دوم، نقطه پایان آن می بود اما شوربختانه این پندار مغشوش و مخرب، همچنان در میانِ مردمان ابله دنیا، رایج است.
اینکه شخصی بابت نژاد، رنگ پوست، زبان، قوم، لهجه، شکل ظاهری و یا کشورش از حقوقی خاص بهره مند یا محروم شود، عین بی عدالتی است و جامعه ای که در برابر این رفتارها، از سوی هر کس و گروه و تباری که باشد، نایستد، یک اجتماع واپسگرا، بی دانش و بی کفایت است.
از آنجا که به لطف دانش ژنتیک و حقیقت فرگشت ثایت شده که تَبار یکایک انسان های جَهان به آفریقا می رسد و انسان از آنجا مهاجرت را آغاز کرده و سپس توانسته با کوچ های متعدد و گاهن اجباری در سراسر جَهان پراکنده شود و در هَر نقطه ای از کره زمین نیز بر اساس شرایط و نیازهایی که محیط پیرامونش به وی اجبار می کرده، دچار فرگشت ها و تغییرهای اساسی شده است، نتیجه می گیریم که تمامی انسان ها هم ریشه بوده و بَرتری نژادی کمترین پایه و اساس علمی و منطقی ندارد.
– نژاد آریایی در ایران:
طبق تحقیقات دانشمندان و با تکیه بر علم روز به جرأت می توان گفت که تَنها درصد بسیار ناچیزی از ایرانیان آریایی می باشند و اکثریت مردم ایران را نژادی مخلوط از تمامی نژاد ها تشکیل می دهند، به هر روی سخن گفتن از نژاد و تبار برتر به دلیل مهاجرت ها و کوچ ها و جنگ های گوناگون و سرانجام در هم آمیخنگی اقوام و ژن های مخصوص ایشان با یکدیگر، کاری ابلهانه و نابخردانه است!
آنچه از فرد یک انسان خوب و وارسته می سازد، انسانیت و دانش اوست و نه تبار و پیشینه ی نژادی اش! شوربختانه از آنجا که مردم ما نه تولید کننده دانش اند و نه فرهنگ چشم گیری دارند و نه زاینده ی ارزش های درست و منطقی اند و نه حتی امروزه ادبیات و هنر قوی و خاصی دارند، برای فکر نکردن به تمامی این دردها و مصیبت ها، به مسکن نژادپرستی و تاریخ پرستی و آریایی گری روی آورده اند!
ما با ملتی رو به رو هستیم که هیچ ندارد، هیچ نیست و تمام هستی اش نیز هیچ شُده! این ملت که ده ها سال است نادیده گرفته شده و می شود و در سطح جهان تَنها مصرف کننده است، از فرط شرمندگی و خجالت و پریشان حالی، به دنبال مسکنی می گردد که این درد جانسوز را تسکین دهد و چه مسکنی بهتر از نژادپرستی و خودبزرگ بینی؟
دردآور است که تمام هَستی مردم ایران در گذشته هزاران سال پیش نیاکان شان خلاصه شده و این ملت به جز افتخار به منشور کوروش و تاریخ امپراتوری بزرگش، چیزی برای ارائه ندارد! جامعه ایرانی همانند فردی در حال غرق شدن است که به آخرین چیزی که روی آب نگاهش داشته، یعنی تاریخ، چنگ زده است!
– ما ملت خودشیفته و خود بزرگ بین:
بیش از سه دهه است که ما گرفتار طاعون حکومت اسلامی شده ایم؛ بیش از سه دهه است که خفقان، جهل، خرافات، بی عدالتی و جنایت در سراسر این مُلک گوهر بار، بیداد می کنند. بیش از سه دهه است که مُشتی آخوند، پاسدار و انسان های فرومایه بر جان و مال و هستی و تمام دارایی ایرانیان حکومت کرده و مردم شریف ایران را در نزد جهانیان به قدری خوار و پست و بی آبرو ساخته اند که یک ایرانی، از اظهار ایرانی بودنش احساس شرم و خجالت می کند.
عده زیادی از اندیشمندان ایرانی نیز طلای میهن را به مس غربت و تنهایی فروخته اند و ترک دیار کرده اند تا بلکه بتوانند در آزادی کامل و به دور از سانسور و خفقان، حرف دل شان را زده و ماهیت راستین حکومت توتالیتر ایران را نشان مردم ایران و جهان دهند و راه چاره ای برای رهایی مام میهن، از چنگال حاکمانِ مرتجع و طرفداران خردباخته شان بیابند.
اما چرا این حکومت همچنان برقرار است؟ پاسخ به گمان نگارنده، نداشتن اتحاد و نبودن همدلی میان ایرانیان و همچنین وجود یک سری اخلاق های ناپسند میان مردمان ایران زمین است. خودشیفتگی و دیکتاتوری دو تا از خصوصیات اخلاقی ایرانیان هستند. هر ایرانی خود را بهتر و برتر از هم میهنان دیگرش می شمارد و بر این باور است که دیدگاه هایش درست ترین و دقیق ترین نظرات هستند و هیچ کس، بهتر از وی توانایی شناختن مشکلات و یافتن راه حل برای آن ها را ندارد.
غرور و تکبر بیجا نیز، نمونه دیگری از خصایص اخلاقی زشت ما ایرانیان است. ما ملتی مغروریم که در حین غرق شدن در بیچارگی ها و بد بختی ها، لبخندی ساختگی بر لب می زنیم و با سینه ای ستبر و گردنی برافراشته از امپراتوری بزرگ خود در هزاران سال پیش سخن می گوییم.
در یک کلام، تمامی مشکلات و بد بختی های ما ایرانیان، از بی فرهنگی و بی اخلاقی سر چشمه میگیرد و درد مملکت ما، فقر فرهنگی و ویرانی سجایای اخلاقی است. ملت ما شایسته غارت شدن، تحت استعمار قرار گرفتن و تحمیق شدن است؛ به قول معروف جامعه گوسفندی شایسته حکومت گرگ های درنده است. صد و پنجاه سال از قدمت جنبش آزادی خواهی و استبداد ستیزی مردم ما می گدرد و هنوز ما اندر خم یک کوچه ایم.
ملتی که روشنفکران و آزادی خواهان شان را به خاطر یک گونی سیب زمینی می فروشند؛ ملتی که برای چند هزار تومان ننگ آدم فروشی را به جان می خرند، ملتی که در سراسر تاریخش هر آنکه برای آبادانی و رهایی شان آمد و تلاش کرد، به خاطر چند سکه طلا، فرد میهن دوست را زدند، زندانی کردند و کشتند و در ازای هر امیر کبیری که در این مرز و بوم زاده شده است، ده ها افشین نیز سر از تخم بیرون آورده اند؛ فرجامی بهتر از نابودی و نیستی و ناپدید گشتن از جهان هستی انتظارش را نمی کشد.
ما زاده شده ایم تا حسرت بخوریم و آه بکشیم و خبر های جنایات و قصاوات حاکمین خانه ی پدری مان را هر روزه بخوانیم و سر انجام سکوت کنیم! سکوتی چندش آور به عمق همه ی خیانت های ایرانیان به خودشان در طول تاریخ. به راستی چرا ما ایرانیان اینقدر از خود متشکریم؟