خشکسالی از کی آغاز شد؟
پژوهشهای کافی درباره ی علت خشکسالی ایران نشده است و اندازه ی مصیبت پیش روی مردم نیز برایشان روشن نیست. مردم ما سرگرم پرونده ی هسته ای هستند و توجهی به واقعیت دردناک از بین رفتن زیست بوم خود ندارند. آغاز خشکسالی در ایران حدود ۳۵ سال پیش است که اتفاقاً با آمدن خمینی و انقلاب اسلامی هم منطبق است. در واقع ایران با دو مصیبت همزمان روبرو شده است که درک آن نیازمند زمان است. مصیبت دروغ آخوند و خشکسالی.
ایران سرزمینی خشک و زیبا
ایران سرزمینی خشک است. بغیر از چند جای کوچک مانند نوار شمالی دریای کاسپین ، دیگر مناطق ایران بارندگی اندک کمابیش ۲۵۰ میلیمتر دارند که بسیار محدود و پر خطر است. خطر از این بابت که بهره برداری از این باران اندک چندان نخواهد بود و جمعیت ۸۰ میلیون ایرانی و عراقی و افغان را پاسخگو نخواهد بود. از روزگاران دور ایرانیان با ابتکار ساخت قنات توانستند بدون آسیب به طبیعت و بدون ضربه زدن به آبهای زیر زمینی از راه کندن قناتهای طولانی آب را کیلومترها جابجا کنند تا از زیر زمین به روی آن برسد. اختراع قنات یکی از افتخارات ایران باستان است . کندن قنات کاری بسیار طاقت فرسا بوده که گاهی چندین نسل زمان می برده است. طول قناتهای ایران از فاصله ی زمین تا ماه بیشتر است و این نشان می دهد که ایرانیان چه اندازه کوشا و زحمتکش بوده اند. نتیجه ی این کوششهای ایرانیان را می توان در باغها و روستاهای سرسبز آن یافت که ایران خشک را به سرزمین باغها و گلزارها بدل ساخته است. وجود باغهای زیبایی چون ماهان کرمان و گلشن طبس همانند الماسی در دل کویر بازمانده ی تلاش طاقت فرسا برای رسانیدن آب به آن دارد.
مذهب زدگی و پول پرستی
با وجودی که ایرانیان چند هزاره را با ایجاد باغها و قنات به سر سبزی و زیبایی کشورشان پرداختند. با وجودیکه در کنار هر چشمه و معبدی زرتشتی می توان درختان چنار و سرو هزار ساله دید ، اما پس از انقلاب اسلامی اتوجهات مردم بسوی مسجد و مذهب رفت و دوم اینکه پول پرستی تازه به دوران رسیده ها منجر به قطع درختان بسیار و تبدیل باغات به ساختمان مسکونی شد. تازه بدوران رسیدگان انقلابی امروز براستی کمر به بریدن درختان و تبدیل باغ به برج بسته اند. امروزه کمتر ثروتمندی را در ایران می توان یافت که همت گذشتگان را در ایجاد باغ و بستان داشته باشد. اوج خیانت را می توان در مصادره ی باغات و تبدیل آن به زمین مسکونی توسط شغالان رژیم اسلامی در سالهای آشوب دهه ۶۰ دید. روزگاری باغهای اطراف شیراز زبنزد خاص و عام بود. باغهای اطراف تهران صاف کننده ی هوا بود. دور تا دور تهران باغهایی بود که مالکان آن را به بهانه های مختلف فراری دادند و همه را بین یکدیگر تقسیم کردند. امروز یک دهم آن باغها هم وجود ندارد. همگی به برج بدل گشته اند و دیگر خبری از آواز پرندگان در حاشیه تهران نیست. اگرچه در زمان کرباسچی تلاشی فراوان شد که فضای سبز تهران افزایش یابد ولی شیوه ی شهرداری برای ایجاد بوستان به کاهش آبهای زیرزمینی تهران منجر شده است و امروز یکی از بزرگترین مصرف کنندگان آب تهران همی بوستانهاست که بدون ارزیابی علمی درختان آن از انواع پر مصرف هستند که بسرعت رشد می کنند.
در مقابل این همه حیف و میل و چپاول باغهایی که چند سده در حاشیه تهران و دیگر شهرها بودند ، چیزی که مثل قارچ سبز شده است حسینیه و مسجد است. همان شغالان جمهوری اسلامی برای ریاکاری و فریب عوام نادان ، شروع به تاسیس مسجد و حسینیه و حتی امامزاده کردند! تعداد امامزاده های کشور در ۳۷ سال گذشته ظاهراً دو برابر شده است و این خود نشانه ی زوال فکری و خرافاتی شدن گروهی و مفت خوری و کلاهبرداری گروه دیگر دارد.
تخریب عمدی جنگلها
ایران نمی تواند و نباید که تولید کننده ی چوب باشد. جنگلهای ایران بازگشت ناپذیرند و خاک تولید شده جنگل با قطع درختان شسته می شود و از بین می رود. امروز کشور قطر از ایران خاک کشاورزی وارد می کند و این خود نشان می دهد که خاک چه ارزشی دارد. از طرفی ای کاش فقط صنعت چوب بود. قسمت زیادی از جنگلها به زغال تبدیل می شود که منقل ایرانیها را برای کباب آماده کند! جنگلهای بادام و بلوط زاگرس دوره ی ۵۰۰ ساله ی حیات دارند. یعنی با قطع یک درخت بادام زاگرس ، ۵۰۰ سال نیاز است که آن درخت بازگردد و این عمق فاجعه را نشان می دهد. فقر و نا آگاهی مردم حاشیه ی جنگلها و بی قانونی پس از انقلاب ، آرام آرام به سوختن و حذف عمدی درختان زاگرس انجامیده است و این مردم با تبدیل جنگلهای شیبدار به زمین کشاورزی ، گمان می برند که ملّاک و زمیندار شده اند؛ غافل از اینکه در زمین شیبدار خاک به سرعت شسته می شود و امکان کشاورزی نیست.
بی مسئولیتی عوامل نظارتی و ساخت و پاخت را در خود اداره ی جنگلبانی و منابع طبیعی می توان یافت. جنگل را به زنبورداری واگذار می کنند و پس از ده سال نه خبری از جنگل است و نه زنبور! آقا همه را قواره ی ویلا کرده و با تفکیک می فروشد!جنگل را برای چرای مرتع به شخصی داذه اند و امروز نه خبری از جنگل است و نه مرتع! آقا جنگل را به ویلا تبدیل کرده و به سپاه فروخته است! امروز هم که از جنگلهای کردستان و دیگر نقاط زاگرس می توان بوی آتش عمدی را حس کرد! آری آتش عمدی برای ایجاد زمین کشاورزی! به بهای حذف سهم آیندگان از سلامتی و محیط زیست پاک.
تاثیر سپاه پاسداران در تخریب جنگلها
هر گوشه از ایران زمین سر سبز و بی صاحبی باشد ، سپاه آن را تصاحب می کند. گوشه گوشه ی ایران پادگانهای بی در وپیکری هست که اصلاً مشخص نیست واگذاری زمین این مراتع و جنگلهای سرسبز به سپاه با چه حساب و کتابی انجام شده است. سپاهیان گرامی هم هر از گاهی قسمتی از این «املاک سپاه» را بین هم تقسیم می کنند و تبدیل به ویلاهای خصوصی برای عشق و حال ایشان می شود!
قرارگاه خاتم الانبیا که بعنوان پیمانکار سپاه در پروژه های عظیم سد سازی و مهندسی ، در کشور حضور دارد یکی از عوامل مهم تخریب جنگلها و مراتع است. سد های کارشناسی نشده که بدون مطالعه ساخته می شوند و فقط باعث تخریب مراتع و جنگلها هستند. راهسازیهای نادرست و بدون کارشناسی که به تخریب جنگلهای زاگرس انجامیده است. بعنوان شاهکار می توان به ایجاد سه بزرگراه موازی میان شیراز و اصفهان اشاره کرد که هر سه از جنگلهای زاگرس عبور می کنند! براستی چه نیازی به سه بزرگراه بوده است؟ بهتر نبود با مطالعه بیشتر تخریبی گسترده را باعث نشویم؟ همانند همین کار در مسیر چالوس در حال انجام است. بدون کارشناسی در حال احداث آزادراهی هستیم که تاکنون فقط به تخریب جنگل انجامیده است، چرا که مسیر یابی آن کارشناسی نشده است.
کشاورزی نادرست
یک نمونه : تولید برنج در کشوری مانند ایران با این همه بی آبی چه توجیهی دارد؟ آب را لیتری چند حساب کنیم که قیمت برنج بدست آید؟ آبی که صرف کاشت برنج می کنیم از خود برنج گرانتر است. چه اشکالی دارد اگر بجای برنج ، چیزی بکاریم که کمتر آب بخواهد؟ مثلاًٌ سویا و یا دانه کلزا ؟ سودش هم از برنج بیشتر است چون نیاز به کارگر ندارد و می توان از نژادهای پر محصول بدون هیچ نگرانی استفاده کرد. درحالیکه برنج کارگر می خواهد و نژادهای پر محصولش هم طرفدار ندارد. حتی تولید گندم هم باید با مدیریت انجام شود و شرایط آب و هوایی ایران بیشتر به باغداری می خورد تا کشاورزی مکانیزه.
خبری غم انگیز خشکی سراب طاق بستان
سراب زیبای طاق بستان خشک شد. خشک شدن ناگهانی این سراب در ۴۰ دقیقه نشان از تخریب آبراه زیرزمینی این سراب دارد. در واقع احتمال ریزش و فروکش زمین در شرایط خشکسالی همواره وجود دارد و با فروکش کردن زمین ، چاههایی ایجاد می شود که آب را در خود می بلعند. بدین ترتیب می توان گمانه زد که سراب طاق بستان برای همیشه رفته است و دیگر نخواهد بود!
برداشت آبهای زیر زمینی به فروکش کردن زمین می انجامد و امروز در نقاط مختلف ایران شاهد ایجاد چاهان طبیعی در اثر خشکسالی هستیم که بخاطر پایین رفتن آبهای زیرزمینی ایجاد شده است. اندازه ی برداشت از آبهای زیرزمینی ایران باور نکردنی است. چندان که ما سهم همه ی نسلهای آینده را نیز بلعیده ایم! سفره های آبی که در چند هزار سال پدید آمده اند را ما در ۳۰ سال مصرف کردیم! ای کاش بجای مسجد و انرژی هسته ای کمی هم به فکر محیط زندگی خود بودیم!