جدایی و طلاق، پدیده ای است که حیات جامعه را در آینده یی نزدیک به خطر می اندازد و همچنین نقشی مخرب در نظام خانوادگی و بخصوص تربیت فرزندان ایفا میکند.
عوامل بروز طلاق صرفا اجتماعی است و تحت چنین شرایطی دولت ها وظیفه دارند که از بروز و افزایش این پدیده شوم جلوگیری کنند. پیامد طلاق در کشورهای اسلام زده مانند ایران، یک فاجعه برای فرزندان، و فاجعه ای بس دشوار و دردناک تر برای بانوان است.
با بررسی های صورت گرفته توسط کارشناسان جمهوری اسلامی تمام افرادی که طلاق گرفته اند، ازدواج کرده اند بنا بر این عامل اصلی طلاق ازدواج است.
البته منظور از ازدواج، ازدواج های کیلویی و تجارتی است که زیر نظر و با دیدگاه پدر، مادر، عمه، و خاله و دیگر بستگان بر اساس بیشترین مهر، و امکانات مالی داماد انجام می شود، و دختر در این تصمیم کوچکترین اراده و اختیاری از خود ندارد، و این گونه زناشویی ها، به صیغه شدن، و صیغه کردن بیشتر میماند، تا ازدواج با هم آهنگی و هم فکری دختر، و پسر.
آیا تا حالا شده که شما با یکی دوست باشید، (هم جنس یا غیر هم جنس) و فکر کنید دوست خوبی خواهید داشت ؟، ولی پس از مدتی می ببینید اخلاقتون و عادت های رفتاریتون فرق داره؟ با این وجود از روابط عادی و محدود به دوستی ساده رضایت داشته باشید ولی نتوانید شریک خوبی برای زندگی باشید؟
فکر می کنید چرا بعد از مدتی روابط متقابل تان رضایت بخش نیست؟. آیا قبول دارید شناخت افراد زمان بر است و یا با یک نگاه و اصول و قواعد قبول شده در خانواده های بسته نمی توان با کسی رابطه بر قرار کرد؟.
دکتر امان الله قرایی مقدم استاد دانشگاه در باره تاثیر آشنایی پیش از ازدواج میان دختران و پسران بر میزان طلاق میگوید:
“عدم آشنایی درست و صحیح دختر و پسر به هنگام ازدواج از یکدیگر سبب بروز مشکلات فراوان در زندگی خانوادگی پس از ازدواج می شود.
در این ویدیو، آخوند که لهجه فارسی را نمی تواند درست تلفظ کند، بر صندلی قدرت نشسته، و از بانوی ایرانی می خواهد که از شوهرش تمکین، و او را راضی نگه دارد. اطاعت کورکورانه در برابر مرد، خواسته این رژیم است. به این دلیل میزان زناشویی روز به روز کمتر، و طلاق بیشتر می شود.
بدبختانه بیشتر دختران و پسران جوان به هنگام ازدواج هیچ معیار مناسبی ندارند و صرفا پسندیدن مشخصات ظاهری را کافی می دانند، ویا همان گونه که یادآوری شد، تسلیم دکترای خوانوادگی خود می شوند.
از آن چه گفته شد می توان این چنین برداشت کرد که آشنایی پیش از ازدواج می تواند مانع بروز بسیاری از اختلافات و همچنین بروز طلاق شود و برای شناخت و ایجاد یک رابطه ی موفق و رضایت بخش نیاز به محیطی آزاد برای برقراری رابطه ای بدون نگرانی و همراه با رفت و آمد هایی پی در پی می باشد.
یکی از پارامتری هایی که موجب طلاق و جدایی می شود، دخالت بستگان در امر زناشویی، مانند خواهر شوهر، مادر زن، مادر شوهر، و یا تعصب شدید مرد به خانواده خود، و ترجیح دادن آنان به همسرش برآورد می شود.
همان گونه که می دانیم، در دین اسلام روابط دختر و پسر ممنوع(حرام)است و در این دین اعتقاد بر این اساس است که بعد از ایجاد ارتباط آن هم از از روی اصول و قواعدی که در گذشته شاید قابل قبول بوده ،میتوان با گذشت و توجه به هدف اصلی ازدواج عشق و صمیمیت را برقرار کرد.
اما بر اساس آمار و شواهد موجودمی توان نتیجه گرفت که این گونه روابط که در آن ها زمینه ای برای شناخت همسر وجود نداشته باشد، به جدایی، و یا جدایی عاطفی منجر می شود که طلاق عاطفی اثرات شدید تر و مخرب تری در فرد و اجتماع نسبت به طلاق رسمی خواهد داشت.
با این وجود به این عامل توجه نشده است و مشکل اصلی طلاق را ازدواج اعلام کرده اند. یعنی مطابق آمار پردازش شده از سرشماری کشوری سال ۸۳ و ۸۵، درصد زنانی که کارشان به جدایی کشیده شده، «شاغل» بوده اند. البته نه این که فکر کنید آنهایی که شاغل نبوده اند از زندگی خود راضی بوده و میل به طلاق نداشته اند. نه، آنها تنها به خاطر نداشتن استقلال مالی، یک تلخی بی پایان را به یک پایان تلخ ترجیح داده اند.
بانوان محروم و مصیبت زده کشورمان که در برابر ستم گری و ظلم بیکران اسلام و رژیم جهل و جنایت از هر گونه کار و فعالیت اجتماعی محروم مانده، و خانه نشین شده اند، فردای پس از جدایی از همسر خود آواره و سرگردان خواهند بود. اگر خانواده ای نداشته باشند که از آنان پشتیبانی کند، کارشان یا به خود کشی، و یا به هرزگی و روسپی گری خواهد کشید.
در این ویدیو رشد بسیار بالای جدایی و طلاق در ایران دیده می شود. جایی که در فرهنگ اسلامی به زن بهایی داده نمی شود، و مرد فرمانده کل قوا در خانه است، تحمل و بردباری بانوان گرامی میهن ما تا اندازه ای خواهد بود، و سرانجامی جز جدایی و رهایی از محیط خفقان خانه نمی باشد.
باتوجه به این نا به سامانی ها، ارگان ها و سازمان های مرتبط به روابط زناشویی بیکار ننشسته اندو ازدواج خویشاوندی را در کاهش طلاق موثر دانسته اند زیرا افراد شناخت و آشنایی بیشتری نسبت به یکدیگر دارند که این مساله طلاق را به میزان قابل توجهی کاهش میدهد. ولی مشکل اساسی این گونه زناشویی ها، مشکلات ژنتیکی است که می تواند نوزادی عقب مانده ذهنی و یا نا هنجارهای بدنی به جای گذارد،
برای آن که میزان واقعی طلاق موجب وحشت جامعه نشود، مسئولین دولت زیرکانه به دستکاری آمار طلاق پرداخته، و آن را به صورت ماهرانه ای کاهش داده اند.
تا جایی که داریوش قنبری نماینده ایلامی ها در مجلس به صدور بخشنامه ای اشاره می کند که از سوی سازمان ثبت احوال به نهادهای زیر مجموعه اش توصیه کرده تا آمارهای طلاق را کمتر، و آمار ازدواج را بالا تر نشان دهند.
با وجود این که دلایل طلاق از سوی فرهاد عبادی کارشناس پیشگیری از آسیب های اجتماعی بررسی شده اند که شامل صداقت، وفاداری، درک متقابل، شناخت، برخوردار بودن از معنویت و پایبند بودن به اصول اخلاقی، عدم اعتیاد و درآمد مکفی می باشد، ولی تاکنون اقدامی در خصوص ایجاد راه حل هایی برای شناخت و درک متقابل صورت نگرفته است و انتظار دارند که در جامعه ای بسته و پایبند به عقاید اسلامی زمینه برای شناخت زن و یا شوهر وجود داشته باشد.
ما به خوبی می دانیم که این امر امکان پذیر نیست و این وضعیت باعث می شود روز به روز آمار طلاق در کشور افزایش یابد و یا برای فرار از طلاق، آمار ازدواج کاهش یابد. زیرا اثرات طلاق بسیار مخرب بوده، که برخی از آن ها عبارتند از: انزوا و گوشه گیری، و یأس و نا آمیدی زن و شوهر، که همواره هر کدام احساس شکست و گناه می کنند.
این مورد بویژه در میان زنان به مراتب بیشتر از مردان گزارش شده؛ چنانکه برخی از آنها حتی حیات خود را پایان یافته قلمداد می کنند، و دست کم در کوتاه مدت اشتیاقی برای ادامه زندگی خود ندارند. این در حالی است که هنوز فرهنگ بخشی از جامعه ما به هیچ وجه نمی تواند با طلاق کنار بیاید و مرد و به ویژه زن طلاق گرفته طرد شده است.
بدبختانه در بسیاری از موارد، زن و شوهری که در آستانه جدایی از یکدیگر قرار دارند، پای کودکان رانیز به مشاجرات هر روزه خود باز، و آنان را قربانی انتخاب اشتباه خود می کنند که این روند پس از طلاق هم ادامه دارد. به نحوی که کودک همچنان در معرض سوء استفاده قرار می گیرد و از حقوق اولیه اش نظیر ملاقات به موقع با پدر، و یا مادر، محروم می ماند.
چه بسا این کودکان، در آینده با معضلات روانی و اجتماعی زیادی دست به گریبان گشته که این خود موجب از میان رفتن حقوق آنان، و تزلزل جامعه خواهد شد.
دلیل اصلی این نا به سامانی و نارسایی ها را باید از کوتاهی و سیاست نادرست دولت دانست که تلاشی برای شناخت بهتر زن و مرد از یکدیگر، و زناشویی با معیار بهتر ننموده است.