تبلیغ روشن فکردینی سروش، گامی دیگر برای بقای رژیم اسلامی ۱۰

ملا عبدالکریم حاج دباغ که معرف حضورتان هست؟. یعنی کسی که نام جعلی «سروش» را به یدک می کشد، و آن قبای گشادی است که بر تن ایشان زیادی می کند. در مورد این متفکر اسلام پناه که تاکنون در جایگزینی رژیم اسلامی نقش برجسته ای داشته است، در مقاله های پیشین بدان اشاره شد. ولی از آن جا که این ملای بی عبا و دستار همواره در حال رفتن از یک منبر به منبری دیگر بوده تا در ثبات بخشیدن به حکومت اسلام راستین در ایران به رژیم کنونی کمک کند، ما را بر آن داشت که سایه به سایه این متفکر عالم اسلام را دنبال نموده، و افکار حکیمانه او را به آگاهی شما عزیزان برسانیم.

شریعتی بی دستار در میان عده ای آخوند با دستار مانند مطهری، محلاتی، و امامی دیده می شود. به هرحال، آخوند، آخوند است چه با دستار، و یا بی دستار. آنچه مسلم است، شریعتی هم  از دید فکری یک آخوند تما م عیار بود، که دکترای قلابی و قالیچه ای آنهم در رشته آخوندی فرانسه را به جای دستار، زینت بخش خود کرده بود.

شریعتی بی دستار در میان عده ای آخوند با دستار مانند مطهری، محلاتی، و امامی دیده می شود. به هرحال، آخوند، آخوند است چه با دستار، و یا بی دستار. آنچه مسلم است، شریعتی هم از دید فکری یک آخوند تما م عیار بود، که دکترای قلابی و قالیچه ای آنهم در رشته آخوندی فرانسه را به جای دستار، زینت بخش خود کرده بود.

لب مطلب آنست که ملا عبدالکریم بر این باور است و اصرار دارد که برای شناخت دین حقه اسلام، نیاز به «روشن فکر دینی» است. از این روی، اگر رژیم اسلامی در ایران به بیراهه رفته، و چرخ هایش به سنگلاخ برخورد نموده، تنها به دلیل آنست که در آن روشن فکر دینی دیده نمی شود. و این فرد ایشان است که روشن فکر دینی بوده، حلال مشکلات و کلید همه درهای بسته است.

ملا عبدالکریم سروش، برای به کرسی نشاندن فلسفه بافی خود، از غیب هم شاهد می آورده است و آن از روح پرفتور استاد دانشمند و هنرپیشه نیرنگ و چشم بندی زمان گذشته، علی شریعتی است. یعنی کسی که از بیراهه رفتن اسلام ناب محمدی جلوگیری نموده، آن را در بست برای نگهداری، حفظ و صیانت به دست همیشه دراز و پرتوانای آخوندهای قم سپرد. ملا عبدالکریم هم بر این اندیشه است که در نگهداری این پیکر اسلام ناب محمدی آن چنان کوشا باشد تا خدای ناخواسته بوی گند آن در فضا پخش و پراکنده نشود.

در این ویدیو، شریعتی در باره شیعه علوی ساخته و پرداخته خود او گفتگو می کند که مورد بررسی و نقد بهرام مشیری قرار می گیرد.

از آن چه گفته شد می توان نتیجه گرفت که؛ شریعتی، نیاز به داشتن امام، وظیفه امامت و امت اسلامی را در دهان جوانان می گذارد و مقدمه را برای پایه گیری حکومت اسلامی به وجود می آورد. و عبدالکریم سروش، خود را متفکر دینی می داند در حالی که دین از فکر و عقل و اندیشه بیرون بوده،  و تنها تصور، برداشت،  و باور انسانی است که از دایره خرد بیرون است.

البته ناگفته نماند آخوندهای خودمان نیز که همچنان بر مرکب مراد سوارند و اسب های خود را افسار گسیخته می تازند، بر این باورند که سوای آنان کسی دیگر متخصص اسلام شناس و روشن فکر دینی نیست. از این روی، تکلیف من و شما روشن است، و ما از گردونه بیرونیم.

پس به آسانی در می یابیم که هنوز جنازه و پیکر اسلام در میان بوده، و در حال پوسیدن و بوگرفتن است ولی وارثانی چند چون سروش، اکبر گنجی، ملا محسن کدیور، اشکوری، عبدالعظیم بازرگان، و شماری دیگر از یک سوی، و آخوندهای مرکب سوار که از پشت ۷۰ میلیون امت خردباخته و ملت در بند سواری می گیرند، از سوی دیگر، این پیکر پوسیده را به سوی خود کشیده دعوی مالکیت و ارث خواری می کنند. بدیهی است که از خود این جنازه به جز بوی گندیدگی و تعفن چیزی بیرون نمی آید، ولی این مدعیان ارث برند که همچنان یخه ملت گوسفند وار اسلام زده و کشتی بر گل نشسته را پاره می کنند.

برای آگاهی خوانندگان گرامی، ارث بر بزرگ اسلام، متفکر دینی عالی قدر، و کسی که هیچ فرد دیگری را با خود همتا و برابر نمی دید و خود را به ریسمان فاطمه، علی، ابوذر غفاری می آویخت، علی شریعتی بود که بساط فالگیری و سحر جادو هم با خود به همراه داشت. او را باید مرشد و قبله گاه ملا عبدالکریم سروش و ملا اکبر گنجی و امثال آنها دانست که سر به زیر خاک کشید و به ارث خود هم نرسید.

در این جا این پرسش پیدا می شود که چه تفاوت اساسی میان این دو گروه میراث خواران وجود دارد؟. گرچه همیشه میان میراث خواران پرخاش و گفتگو دیده می شود و بایکدیگر دشمنی دارند. تا آن جا که آخوندها هرکدام بایکدیگر دشمنی و کینه توزی داشته و می خواهند شکم همدیگر را پاره کنند. ولی تفاوت اساسی آنست که امثال ملا عبدالکریم ها خود را دریای دانش و خرد و همان گونه که ادعا کرده است، متفکر دینی می داند که بی تردید این همه دانش در نتیجه تحصیلات طلبگی ایشان در مدرسه دینی و به سر بردن چند سالی در دانشگاه خارج، و بر منبر نشستن است.

ولی آخوندها همانند ولی فقیه خودمان، و یا شمار بی شمار دیگر، نه تنها دارای تحصیلات علمی و فوق تخصص از مدرسه های علمیه هستند، بلکه دارای فهم و درک فوق تخصصی از عالم غیب و معجزات پی در پی نیز می باشند. تا آن جا که ولی فقیه ما نایب امام زمانی است که با ابلاغ رسمی و غیبی آن حضرت به این مقام رسیده است. سروش هم مانند آخوندها، می خواهد دین که تنها یک باور و اعتقاد است و هیچگونه ارزیابی علمی ندارد، در برابر علم گذاشته، و اگر آن را بالاتر از علم نبیند، دست کم با آن همتا و برابر بداند.

در این ویدیو، در مورد  کارهای شگرف و مغلطه بازی ملا عبدالکریم آخوند بی دستارما، گفتگویی میان بهرام مشیری خرد گرای میهنمان، و فرامرز فروزنده در تلویزیون اندیشه انجام گرفت که دیدن آن را به شما گرامیان سفارش می کنیم.

از آن چه گفته شد، همه کسانی که به نحوی و یا به روشی در مدرسه دینی و یا در مجاورت آخوند، کلیسا، حوزه های علمی ، و یا در میان فامیل مذهبی بزرگ شده اند، باورها و خرافات مذهبی را همیشه در خود نگاه می دارند و کمتر تحصیلات کلاسیک ویا زندگی در میان اجتماعات پیشرفته  می تواند در اندیشه دگم و دبش مذهبی آنان تغییری به وجود آورد. شریعتی، و سروش  از آن نمونه اند.

نکته دیگر این که بیشتر نویسندگان، چکامه سرایان، تاریخ نگاران، اندیشمندان و دانشمندان از اندیشیدن به دین و یا هرباوری برکنارند، و همیشه به خرد و اندیشه خود دست می یابند. ابن سینا، رازی، خیام، حافظ، و  بسیاری از چکامه سرایان، نیز خدا و دین خود را خرد و اندیشه خود می دانند. نگارنده با شماری از دانشمندان و افراد برجسته کادر علمی دانشگاهها در چند کشور اروپایی گفتگو داشتم که تصور و اندیشه ای به خدا و باورهای دینی نداشتند.

در مورد مقایسه میان علم و دین و بازکردن دکان جدید دیگری به نام متفکر دینی از سوی عبدالکریم سروش، در این جا به چند نکته اشاره می شود. تعریف و

شناخت انسان از یک عامل و یا پدیده می تواند بر اساس یکی از سه نمونه زیر باشد: اعتقاد یا باور داشتن، فرضیه یا تئوری علمی، و قانون.

۱- اعتقاد و باور داشتن-
سطحی ترین شناخت ما از یک پدیده، یک قدرت، یک اندیشه و تصور، اعتقاد پیدا کردن و باور داشتن بدان است که هرگز جنبه علمی نداشته، و تنها مایه دلخوشی، و آرامش موقت ، و تسلی روحی ما است. به عنوان نمونه بیمار سرطانی که آرامگاه امام رضا و یا معصومه قم را در بغل می گیرد،، برای مدت کوتاهی به خود تلقین می کند و آرامش می یابد ولی هرگز بهبودی نمی یابد و سرانجام کار او یا درمان پزشکی است، و یا مرگ است.

این فرتور عبدالکریم حاج دباغ، معروف به سروش، یک دبش دو آتشه مذهبی و فارغ التحصیل مدرسه آخوندی علوی تهران در سال ۱۳۶۳ است. زمانی که با تبر به جان استادان خردمند دانشگاه افتاد و تیشه به ریشه فرهنگ ایران زد.

این فرتور عبدالکریم حاج دباغ، معروف به سروش، یک دبش دو آتشه مذهبی و فارغ التحصیل مدرسه آخوندی علوی تهران در سال ۱۳۶۳ است. زمانی که با تبر به جان استادان خردمند دانشگاه افتاد و تیشه به ریشه فرهنگ ایران زد.

اعتقاد به معجزه، دعای خیر، برآمدن آرزوها با خواندن دعاها آن هم به زبان عربی، وجود جن، دیو، عزرائیل، جبرئیل، بهشت و جهنم، پیامبران، و دیگر خرافاتی که به نام دین به ما قالب شده، تنها باورها و اعتقادهای ما است و هیچگونه ارزش علمی ندارد، و نمی تواند به اثبات برسد. از این روی، هنگامی که ما تا کنون نتوانسته ایم بودن و یا نبودن خدا را ثابت کنیم، چگونه سینه خود را سپر کرده در باره پیامبر و قرآن و دیگر خرافات غیر عقلی داد سخن می دهیم؟.

عبدالکریم سروش با آن اعتقادات و مایه های مذهبی شدید به این نتیجه رسیده که قرآن از سوی خدا نیامده، و آن را محمد نوشته است. در این جا وجود خدا است که زیر پرسش قرار می گیرد. زیرا به دنبال این دریافت سروش، می توان افزود محمد یک فرد عادی بوده که پای به جهان گذاشته، پول پرست و زن دوست بوده، بزرگ و پیر وبیمار شده، و در سن ۶۳ سالگی دیده از جهان بربسته است. بنا براین، او نمی توانسته پیامبری بوده که معجزه ای کرده باشد. این یک حقیقت تاریخی است که بر آن انکاری نیست.

۲- تئوری، و یا فرضیه-
هنگامی که موردی برای ما بارها تکرارشده، و یک برداشت خردمندانه و منطقی برای آن وجود دارد آن شناخت و دریافت پسندیده ما به صورت فرضیه و یا تئوری پذیرفته می شود. فرضیه جنبه علمی دارد. مانند فرضیه نسبی اینشتن و باید پاسخ گوی آزمایش های گوناگون باشد.

۳- قانون-
هنگامی که فرضیه ای به اثبات علمی رسید و بتوان با ابزار علمی مانند ریاضی، فیزیک، شیمی و طبیعی بررسی شده، و به یک نتیجه  یکسان و ثابت دست یافت، آن را قانون می نامند. مانند قوانین فیزیکی چون قانون جاذبه، قانون بقای انرژی و مانند آن. تازمانی که پدیده و یا موضوعی به اثبات علمی نرسیده که به صورت قانون مورد پذیرش باشد، یا تئوری است که می تواند روزی به اثبات برسد، و یامردود شناخته شود، هر تصور و برداشت دیگر کلاً بی اساس و بی پایه و بیشتر جنبه خرافات دارد که اعتقاد و یا باور انسانی نام گرفته است.

دکانداران دین چون آخوندها، شریعتی همواره بر تلاش بوده اند تا اعتقاد و باور دینی را که از خرد انسانی به دور است، و هیچگونه پایه و ارزش علمی ندارد، و تنها نتیجه تراوش مغزی خرد باختگان نا آگاه و بی مطالعه می باشد، در جایگاه و یا در برابر و همراستای علم و خرد انسانی قرار دهند که قیاس مع الفارغ است. شریعتی و سروش را می توان به ترتیب پایه گذار، و عامل جایگزینی رژیم اسلامی ایران دانست که ما همچنان در بند و طلسم آن گرفتاریم.

در این ویدیو، شریعتی،  نیاز به داشتن امام، وظیفه امامت و امت اسلامی را در دهان جوانان می گذارد و مقدمه را برای پایه گذاری حکومت اسلامی به وجود می آورد. بهرام مشیری گفتار این دشمن خردباخته ایرانی را بر رسی و تجزیه و تحلیل می کند.
  • Irani200

    مشیری خود اخوند است.
    تمام نظراتش مقدسند  و انعطاف ناپذیر.
    سخنرانی ها یش باغ وحشی است که بظاهر  هدفی ندارد

  • Irani200

    او از کودتای نوژه می گوید اخوند  مشیری  می گوید از کربلای ۲۸ مرداد صحبت کنییم

  • Azadi

    EditDelete اول باید ببینیم حکومت مذهبی چیست؟ حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی، رجال مذهبی (روحانی) مقامات سیاسی و دولتی را اشغال می‌کنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت.آثار طبیعی چنین حکومتی یکی استبداد است، زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین می‌داند و در چنین صورتی مردم حق اظهارنظر و انتقاد و مخالفت با او را ندارند. یک زعیم روحانی خود را به خودی خود زعیم می‌داند، به اعتبار اینکه روحانی است و عالم دین، نه به اعتبار رأی و نظر و تصویب جمهور مردم، بنابراین یک حاکم غیرمسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است و چون خود را سایه و نماینده خدا می‌داند، بر جان و مال و ناموس همه مسلط است و در هیچ گونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمی‌دهد بلکه رضای خدا را در آن می‌پندارد؛ گذشته از آن برای مخالف، برای پیروان مذاهب دیگر حتی حق حیات نیز قائل نیست. آنها را مغضوب خدا، گمراه، نجس و دشمن راه دین و حق می‌شمارد و هر گونه ظلمی را نسبت به آنان عدل خدایی تلقی می‌کند. خلاصه حکومت مذهبی همان است که در قرون وسطی کشیشان داشتند و ویکتور هوگو آن را بدقت ترسیم کرده است.دکتر شریعتی، کتاب مذهب علیه مذهب، ص ۲۰۶ـ۲۰۷

  • Rozbehan

    جناب بهرام مشیری درودبرشما٬
     سبب نوشتن این چندخط صحبت شماباجناب فروزنده درباره سروش وشریعتی است٬البته سالهاست که ازحضورووجودشمااستفاده میکنیم٬امااینجابایدعرض کنم که کاملا باهم درمسایل دینی وسیاسی همنظرهستیم ومن خیلی خوشحالم که دراین آشفته بازارکه اسمش اپوزیسیون خارج ازکشوراست٬عده ای خاین٬وطنفروش٬نان بنرخ روزخور٬هرکس به فکرپرکردن جیب خود٬برای تشکل واتحادسعی میکنی همه البته میایندواعلام آمادگی وهمکاری میکنند٬اماوقتی این تشکل میخواهدشکل بگیرد٬همه یا میخواهندرییس شوندیاخزانه دار!بهمین علت هم پاشیده میشودومنوشماشایدناظرچندتاازاینهابوده باشیم٬امابهرروی عده ای دانایان دلسوزواشخاص خردگرایی همچون شماهستندتاباروشنگری درست مردم ایران راازجهل وخرافات آگاه کنندکه جای تشکروتقدیردارد.
     اماهمانطورکه شماگفتیدومنهم باوردارم٬روشنفکراسلامی یک مغلطه است!چطورمیشودیک شخصی که خودرادانشمند٬فیلسوف وروشنفکرمیداند٬آنوقت ۱۲۰۰سال است که منتظرظهورامام زمان است؟این طرزتفکراصلاباعلم وفلسفه جوردرنمیایدوهمانطورکه جناب عالی اطلاع داریداصولادین بافلسفه درتضادبوده وهیچکدام دیگری راقبول نداشتند٬ورازی وابوحیان توحیدی وابوالعلامعری واسپینوزا…وووفیلسوفانی بودندکه ازطرف ادیان خودشان ملحدشناخته شدند٬اصلامنظورم اینستکه یک عالم دینی نمیتواندفیلسوف باشدچون فیلسوف بزعم ادیان یعنی کافر٬وهیچ فیلسوف خردگرایی نمیتواندوابسته بدینی باشدچون عقلش آنرا نفی میکند٬یک فیلسوف نمیتواندباورکندیامنتظرباشدکه کسی۱۲۰۰سال پیش بوده وغیب شده وقراراست بیاید(ماحالاسعی میکنیم خوشبین باشیم وباورکنیم که یک چنین شخصی وجودداشته). اماآیاآقای سروش بااینهمه علم ودانش٬آیاواقعابه این چیزهاییکه میگویدمعتقداست یااینکه نه قلبامعتقدنیست ولی چون یکعمروقتش رادراین راه صرف کرده وفکرمیکنداگربرگرددشکست خورده سعی میکندخودش راگول بزندوباچنگ ودندان ازآنچیزی که یکعمردفاع کرده بازهم دفاع کنندکه یک روشنفکروروشن نگرمبناوپایه حرفهای خودرابرروی حباب استوارنمیکند٬بل برروی حقایق شناخته شده استوارمیکند٬بنظرمن یاایشان خودش راگول میزندیامیخواهدشنوندگانش راگول بزند٬ودلیل سوم که بعیدمیدانم اینست که ایشان واقعامعتقدهستند٬اگراینطوراست یادشعروحیددستگردی میافتم که میگوید:
     سالهادرره طولانی سرمنزل علم  ره سپردیم ولی طی ره ازپهنابود!
     بادرودبشماجناب مشیری وبامیدآزادی ایران. 

  • Reret

    فرق اسلام دکتر سروش با اسلام فقها این است که سروش محمد را یک عارف می داند که تفسیر خود را از مکاشفات عرفانیش در قران اورده است و این تفسیر خارج از فرهنگ و علم و اداب و رسوم انزمان اعراب نمی تواند باشد و فقها محمد را یک فرد امی بی سواد می دانند که عین کلام خداوند را برای مردم نقل می کند . در ضمن بین سروش و شریعتی اختلاف از زمین تا اسمان است سروش دین را یک اعتقاد فردی می داند که می تواند برای رسیدن فرد به رعایت اخلاقیات مفید باشد (البته دین عاری از خرافات)و اعتقاد دارد دین بدرد اخرت انسان می خورد نه دنیای انسان ها اما شریعتی دین را کاربردی میکند و اعتقاد به حکومت دینی داشت و از فلاسفه نیز متنفر بود زیرا اعتقاد داشت فلسفه دردی از دنیای ما دوا نمی کند. در ضمن من وقتی سخنان اتشین سروش را در دهه های خفقان ۶۰ و ۷۰ در دفاع از ازادی بیان یادم می اید . کسی که فریاد میزد دانشگاه هیچ خط قرمزی ندارد و باید محقق پرور باشد نه مقلد پرور از هجمه نا جوانمردانه و نا منصفانه ای که امروز بر ضد او راه افتاده است بی نهایت متاسفم

    • lale

      عقاید سروش و شریعتی متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش است
      امروز عصر اینترنت است نه خرافات

  • Friborz

    kire Moshiri to dahane sorosh va  akhondaye jakesh,srosh kososher meygeh

  • Camellot_111

      صداقت

    در این که ما ایرانی ها جوگیر هستیم که جای هیچ شکی نیست و دلیل اصلی شکستهایگروهیمان در طول تاریخ برمیگردد به همین جوگیر بودنمان. یک روز جوگیر میشویم وزنده باد میگوییم فردایش باز جوگیر میشویم و مرده باد میگوییم. یک روز یکیرا می کنیم مراد و پیشوا، فردایش از بردن نامش حالمان بد میشودولی
    بعضی وقتها این جوگیر بودنمان موجب انبساط خاطر میشود. مثلا همین
    کنسرتاخیر استاد علیزاده و اجرای آثارش توسط ارکستر سمفونی ملی ایران را
    برایتانتعریف کنم. از شانس خوبمان برای روز آخر اجرا بلیطی در همان جلوهای
    سن نمایشنصیبمان شد در سالن برج میلاد. قسمت اول کنسرت ارکستر سمفونی بود و
    قسمت دومهم ابتدا ارکستر نواخت و در اواسط کار استاد علیزاده به با ستارش
    به روی سنآمد که بسیار مورد تشویق حضار قرار گرفت. همگان به افتخار استاد
    از جایبرخاستند و شروع به کف زدن کردند. بعد استاد بروی صندلی جای گرفت و
    شروع بهنواختن کرد و ارکستر هم همراهیش میکرد. در همان یکی دو دقیقه اول
    استاد چهارپنج باری به نقطه ای در سالن نگاه می انداخت. ناگهان دست از ساز
    زدن کشید و بههمان نقطه انتهای سالن خیره ماند و بعد از چند ثانیه سری تکان
    داد و یک کلمهرا با کمی اندوه و ناراحتی گفت:” صداقت”. ناگهان غریو سوت و
    دست زدن بود که درسالن پیچید. استاد با دست جمعیت را دعوت به سکوت کرد و
    دوباره این بار بلند ترگفت ” صداقت”. باز جمعیت این بار بلندتر و با شور
    بیشتری شروع به دست زدنکردند و جمعیت با ریتم دست زدنشان به تکرار کلمه
    صداقت پرداختند. و به بغلدستیشان لبخندی میزدند و استاد را با چشم به هم
    نشان میدادند و میگفتند صداقتو سری تکان می دادند که یعنی” ببین استاد چی
    گفت ها، صداقت”. یکی از وسطهایجمعیت داد زد:” جانا سخن از دل ما
    میگویی”استاد علیزاده این بار با تعجب باز جمعیت را به سکوت دعوت کرد و به
    میکروفونجلوی ستارش اشاره کرد و این بار واضح تر کلمه قبلی را گفت که تازه
    جمعیت ومسئولین سالن فهمیدند استاد چی میگفته.صدا قطعه!!!!!!!!!
    ادامه مطلب: شاهزاده گرامی اسبی که بر آن می تازید راهی ترکستان است و نه ایران ‪-‬ بخش دوم | فضول محله http://www.fozoolemahaleh.com/2012/07/06/%d8%b4%d8%a7%d9%87%d8%b2%d8%a7%d8%af%d9%87-%db%8c%da%a9%d9%87-%d8%b3%d9%88%d8%a7%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%aa%d8%b1%da%a9%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa#ixzz21A0evuuL

  • مهمان

    متاسفم برایتان شما بوئی از اخلاق انسانیت نبردهاید یک مشت نان به نرخ روز خور جمع شده اید وهمه چیز رابا هم قاطی میکنیدمن با نظر دو ستمان کاملا موافقم اما شما نمیدانم هدفتان از این مطلب چیست ؟دکتر سروش یک انسان است ۱بعد یک مسلمانست۲وهدفی او از سلسله مطالبشان دیدن ایران واحد اسلامی است که نه اسلامیت بر ایرانیت میچربد نه ایرانیت بر اسلامیت همان نظریه بازرگان ومصدق.آنانی که هدفشان هریک از دو مقوله ایرانیت واسلامیت است راه به بیراهه میروند .درپایان نظر دوستمان را دو باره میگذارم تا خوب درک کنید
    فرق اسلام دکتر سروش با اسلام فقها این است که سروش محمد را یک عارف می داند که تفسیر خود را از مکاشفات عرفانیش در قران اورده است و این تفسیر خارج از فرهنگ و علم و اداب و رسوم انزمان اعراب نمی تواند باشد و فقها محمد را یک فرد امی بی سواد می دانند که عین کلام خداوند را برای مردم نقل می کند . در ضمن بین سروش و شریعتی اختلاف از زمین تا اسمان است سروش دین را یک اعتقاد فردی می داند که می تواند برای رسیدن فرد به رعایت اخلاقیات مفید باشد (البته دین عاری از خرافات)و اعتقاد دارد دین بدرد اخرت انسان می خورد نه دنیای انسان ها اما شریعتی دین را کاربردی میکند و اعتقاد به حکومت دینی داشت و از فلاسفه نیز متنفر بود زیرا اعتقاد داشت فلسفه دردی از دنیای ما دوا نمی کند. در ضمن من وقتی سخنان اتشین سروش را در دهه های خفقان ۶۰ و ۷۰ در دفاع از ازادی بیان یادم می اید . کسی که فریاد میزد دانشگاه هیچ خط قرمزی ندارد و باید محقق پرور باشد نه مقلد پرور از هجمه نا جوانمردانه و نا منصفانه ای که امروز بر ضد او راه افتاده است بی نهایت متاسفم
     

  • Sohrab

    moteasefaneh % gosfandhayeh ensannemah dar iran khily ziyade va in bar akhondah va adamhaye sodjoh khorakeh, shariaty va srosham 2ta bisavad hastand ke bada az in hame salah tahsil va zendegi dar europa nafahmeydan ke jareyan chiyeh va omadand va chopone in gosfanda sodand va beghieysham ke meydoniem