مغلطه ی ایرانیان: توسل به شعر یا ضرب المثل ۳

بارها مشاهده شده که افراد در میان گفتمان منطقی و فکری ناگهان در پاسخ به طرف مقابل یک شعر از شاعران بنام ایرانی بیان می کنند؛ شوربختانه این رفتار به صورت یک بیماری اجتماعی ریشه در فرهنگ ما دارد و ما بجای گفتمان منطقی به تمثیل و ایهام و اشاره می پردازیم. فراموش نشود که نگارنده مخالف ادبیات غنی پارسی و حتی مخالف بکار بردن اشعار زیبای بزرگان در زندگی روزمره و حتی در گفتمان نیست. اما افسوس که بیشتر مواقع این گونه شعر گویی ها در مقام پاسخ و بجای گزاره منطقی پاسخ بکار می رود و نه در کنار آن.

از آنجا که این مغلطه را می توان در زیر مجموعه مغلطه «قیاس مع الفارق» جای داد، فکر کنم کسی که با مغلطه «قیاس مع الفارق» آشنایی داشته باشد به راحتی آن را درک کند؛ البته دوستان فراموش نکنند که هر به کار بردن شعری حتی در گفتمان منطقی مغلطه نیست و اگر مغلطه فردی را می گیرید باید تسلط کامل به آن داشته باشید و فراموش نکنید مغلطه گرفتن های بی پایه و اساس برای فرار کردن از گفتمان خودش یک نوع مغلطه بنام «مغلطه بافی» است. (البته اگر گوینده مغلطه استنادش اعتبار شاعر هم برای درستی سخن باشد هم می شود مغلطه ی «توسل به مرجعیت»)

خواندن و لذت بردن از اشعار و نگاشته های شاعران بسیار کردار زیبایی است اما استناد به اشعار و ضرب المثل ها در گفتگوهای منطقی، بسیار نا به جا و به دور از خرد است.

خواندن و لذت بردن از اشعار و نگاشته های شاعران بسیار کردار زیبایی است اما استناد به اشعار و ضرب المثل ها در گفتگوهای منطقی، بسیار نا به جا و به دور از خرد است.

کلن مغلطه گرفتن برای گرفتن مچ طرف مقابل نیست، تنها با مغلطه گرفتن تلاش می شود که سخن به یک ساختار منطقی باز گردد، چراکه با مغلطه می توانی هر چیزی را اثبات کنی، من با مغلطه می توانم اثبات کنم ماست سیاه است. پس مقدمه راه خردورزی، تمرین پرهیز از مغلطه ها است.

حال با این توضیح برای روشن شدن سخن یک نمونه که همین مغلطه “توسل به شعر” که اکنون درباره اش سخن گفته شد را می آورم: دو فرد دارند درباره وجود یا عدم وجود روح گفتگو می کنند، مخالف وجود روح می آید از موافق این مساله دلیل علمی-منطقی برای اثبات سخن خود می خواهد، فرد مدافع بجای آوردن دلیل می آید شعری از استاد غزل پارسی حافظ شیرازی گرانقدر می آورد: “با مدعی نگوئید اسرار عشق و مستی / تا بی خبر بمیرد در اوج خود پرستی.”

نخست اینکه شاعران خیلی وقت ها (با کمال احترام) سخنان غیر منطقی زده اند و مغلطه در خود کلام شاعران موج می زند. اینکه زیباست، اینکه من و شما از خواندن و سرودن و شنیدن آن لذت می بریم یک امر است، اینکه آنرا بخواهیم دلیل و برهان کنیم سخن دیگر. این جمله حافظ گرانقدر به خودی خود مغلطه “حمله ی شخصی” است.

وقتی می گوید با او این اسرار را مگویید تا بی خبر بمیرد، خوب اگر منطقی بخواهیم به این مساله نگاه کنیم، خود پرستی را کسی انجام داده که چیزی را می داند و به دیگری نگفته. وظیفه یک فرد خردورز و روشنگر بیان سخنان و آشکار کردن رازها و رمزهای احتمالی است. حتی اگر فرد مقابل مدعی ادعای کاذب باشد و حتی اگر او سخن من را خردورزی نداند، ایجاب می کند که من توضیح دهم.

از مغلطه درونی خود بیت زیبای حافظ بگذریم به مغلطه فرد می پردازیم؛ از دیدگاه منطقی کسی که ادعای وجود چیزی را دارد مدعی محسوب می شود، نه که برای ادعا از فرد مدعی طلب شواهد علمی و منطقی دارد. بار اثبات بر عهده مدعی است نه فرد مقابل. اینگونه باشد هر کس می تواند ادعایی حتی کودکانه و ابلهانه بکند و هرکس هم اثبات بخواهد در پاسخ بگوید: “با مدعی نگوئید اسرار عشق و مستی / تا بی خبر بمیرد در اوج خود پرستی.”

استناد به اشعار و ضرب المثل ها به هنگام یک گفتگوی علمی و منطقی، مغلطه است و عملی به دور از خردگرایی!

استناد به اشعار و ضرب المثل ها به هنگام یک گفتگوی علمی و منطقی، مغلطه است و عملی به دور از خردگرایی!

نمونه:

سینا: خوردن شراب هرگونه سرطانی را درمان می کند!
سهراب: بر پایه کدام تحقیق و آزمون علمی؟
سینا: این تحقیق علمی نیست بلکه رازی است از ماوراء!
سهراب: این که نشد پاسخ، شراب برای سلامتی خوب است آنتی اکسیدان دارد و حتی کمک به طول عمر می کند، اما هیچ جا سخن از درمان همه ی سرطان ها نشده . شما یک دلیل منطقی یا علمی بیاور.
سینا: (برای فرار از پاسخ گویی) “با مدعی نگوئید اسرار عشق و مستی / تا بی خبر بمیرد در اوج خود پرستی.” شما درک نمی کنید.
سهراب: دوست خوبم، شعر حافظ که دلیل نشد، من هم ادعایی نکردم، تو بودی که ادعا کردی. هر سخنی را بدون دلیل و مدرک نباید پذیرفت.
سینا: من با تو سخنی ندارم مولوی گفته “پای استدلالیان چوبین بود / پای چوبین سخت بی تمکین بود”

در همین نمونه دیدید که فرد بجای پاسخگویی و آوردن یک دلیل به حاشیه زده است و البته همین کار را با شعر مولوی هم انجام می دهد. برای پایان سخن چند نمونه از اشعار و ضرب المثل های رایج در ادبیات شیرین پارسی که ساختاری مغلطه آمیز و غیر منطقی دارند را می آوریم:

– خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. (جماعت ممکن است بخواهد وحشی باشد، آیا من هم باید وحشی باشم! تنها بخاطر اینکه همرنگ آنها شوم؟)

– تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. (ممکن است فردی از روی حسادت و بی اخلاقی و دشمنی از هیچ، چیزی بسازد، سخن پراکنی و سخن چینی مردم نشان از وجود چیزی نیست)

– اسرار ازل را نه تو دانی و نه من. (این شعر زیبای خیام را به تازگی خیلی ها بصورت مغلطه آمیز بکار می برند و مغلطه توسل به نادانی استفاده می کنند. اگر اسرار ازل را نه من می دانم و نه تو، تو هم نمی توانی ادعایی درباره موجودی که این اسرار را می داند بکنی. در ضمن خیلی از اسرار ازل که در دوران خیام بزرگوار جزو نادانی های بشر بوده امروز با کمک دانشی که خود خیام یکی از پایه ریزان آن بوده کشف شده.)

  • radavar

    منطق ضعیفی داری و متوجه معنی شعرها نمی شوی

    • یک زندیق بی دین و ایمان

      آقای را داور: خودت میفهمی چی میگی؟ این از استدلال ضعیف ما ایرانیها نسبت به همه چیزه که دنبال معنای خاص در هر چیزی، منجمله اشعار میشیم. حافظ از قرن بیست و یکم چی میدونسته؟ فردوسی از بمبهای ۱۰ تنی چی میدونسته؟ یکذره از قضاوتهای بی دلیل خودمون خودداری کنیم و متوجه بشیم که چرا هنوز منتظریم که آقای آمریکا بیاد و مشکلاتمون رو حل کنه. باید خجالت کشید از اینکه حل مشکلاتمون رو در بمبهای آمریکایی میبینیم. اگه چیزی رو نمیدونی دلیلی نداره که در موردش نظر بدی که احساس بکنی آدم مهمی هستی. بخون و یاد بگیر. اگه منطقی پیداش کردی در زندگیت بکار ببندش و اگر نه، وقتت رو صرفش نکن. نه با مغز خودت بازی کن و نه آدمای دیگه. کاشکی روزی بیاد که چرند گویی در بین مردمان سرزمین ما از بین بره

  • سیروس

    چرند نباف آقای عقل کل