گلایه از انتقادگران
چندی پیش خانم هیلا صدیقی در برگه فیسبوک خود نوشتاری را درج کرده بود و در آن از ناسزاگویی های برخی (که در پی پشتیبانی خانم صدیقی از شرکت مردم در انتخابات امسال و دست کم به گونه نامستقیم رای دادن به حسن روحانی رخ داده بود) گلایه داشت. نخست این که ما بر پایه آموزه های دیرین نیاکانمان که تنها بخشی از آن “گفتار نیک” است، ناسزاگویی به هر کس، هتا به دشمن خود را پسندیده نمی دانیم و آن را نمی پذیریم، چه برسد به شما که بانویی میهندوست و گرامی هستید.
ولی از سویی دیگر برخی اندیشه ها و واکنش های شما به نهایت بحث برانگیز و هتا مایه شگفتی نیز می شود. گرچه نگارنده به مانند شما ذوق شاعرانه ای ندارد تا مانند شما سخن بگوید، ولی کوشش می شود تا در این نوشتار پاسخی در این باره به شما داده شود:
کدام انتخابات، وکدام کاندیداها؟
شرکت در انتخابات (بخوانید انتصابات) رژیم ددمنشی که ۳۵ سال است خون ملتی کهن را در شیشه کرده است و برای مشروعیت خود هر چهار سال یک بار خیمه شب بازی با این نام برپا می کند، چه معنایی می تواند داشته باشد؟. شما که یک زن هستید آیا در برگزیدن پوشش خود که موردی شخصیست حق گزینش دارید که برای برگزیدن ریاست جمهوری که موردی هزار برابر امنیتی تر است، آزادی داشته باشید؟. آیا گزینش بین آن هشت کاندیدا معنایی داشت؟. آیا هیچ کدام از آن ها نمایندگان راستین ملت ما بودند؟.
کارنامه سیاه حسن روحانی
کافیست که نگاهی گذرا به سمت های حسن فریدون یا همان حسن روحانی در این ۳۵ سال بیندازید: ایشان در آغاز انقلاب مسوول تصفیه دلاورمندان ارتشی و دیگر پرسنل مردمی ارتش بوده است. پس از آن در هنگام جنگ، معاون فرمانده جنگ بوده. در زمان رفسنجانی، دبیر شورای عالی امنیت رژیم و مسوول شناسایی مبارزین و تهیه نقشه و طرح ترورهای برون مرزی بوده است. روحانی همچنین مذاکره کننده اصلی هسته ای جمهوری اسلامی با غرب نیز بوده است. مذاکراتی که مردم ایران را سرگرم کرده، و بر عمر رژیم افزوده است. یکی دیگر از کارهای ایشان وادار کردن امریکا و کشورهای دیگر در سال ۱۳۸۲ به بمباران مجاهدین در عراق بوده است.
پشتیبانی از جنایت های رژیم
آقای حسن روحانی کسی بوده است که در انتخابات ۷۶ که منجر به پیروزی آقای محمد خاتمی (استوره سیاسی شما) شد، از هواداران ناطق نوری بوده و بر ضد خاتمی تبلیغات می کرده است. حال چگونه است که این آقا امروز اصلاح طلب از آب در آمده است هم از عجایب روزگار است!!! در هنگام قیام دانشجویان در ۱۸ تیر ۷۸ که در پی آن بسیاری از دانشجویان مورد وحشیگری گرگ ها و سگ های هار علی خامنه ای مانند محمد باقر قالیباف قرار گرقتند، از پشت بام ها به پایین پرت شدند و در خیابان ها به گلوله بسته شدند یا به تیغ تیز چاقو و قمه های مسعود دهنمکی دچار شدند، این شیخ کلید ساز یا همان جناب حسن روحانی آن همه وحشگیری سرکوبگران را ستود و دانشجویان مبارز ما را پست و حقیر نامید.
آقای روحانی همچنین تظاهرکنندگان و مردم ستمدیده ای را که در سال ۱۳۸۸ به خیابان ها آمده بودند را محکوم کرده و خواستار برخورد قاطع با آن ها شده بود. (بگذریم از این که امروز امثال شما از چنین کسی یعنی از زندانبان دیروز چشمداشت آزادی زندانیان سیاسی را دارید!!!)
حمایت کردن از یک جنایتکار، پشتیبانی و دعوت کردن به رای دادن به چنین رژیمی، و اکنون انتظار دارید که مردم به شما درود و آفرین بگویند و به شما جایزه ه بدهند!؟.
رأی دادن شما یعنی مشروعیت بخشیدن و بقای رژیم
شما گفته اید:
« مهم نیست رای من خوانده شود یا نه. مهم این است که شما شعر همراهی و همسرایی مرا بخوانید. من رای می دهم تا در کنار شما برای سرنوشت کشور گامی بردارم. تا بر سر عهد و پیمان پیشین خود باشم … تا جای خود را در این زنجیره خالی نگذارم … تا باورتان به حضور را نخشکانم … من رای می دهم تا رییس جمهور بعدی، هرکس که میخواهد باشد بداند که چه جماعتی هنوز در کنارهم ، ناظر و حاضر و نگران سرنوشت کشور خویش اند… »
پاسخ ما به شما:
خب رای دادن چه دردی را دوا می کند یا بهتر بگویم کرد؟. رای بدهیم که جناب روحانی بداند که ما نگران سرنوشت خویشیم؟. آیا گمان نمی کنید که برای نشان دادن این که ما مردم ایران به اندیشه میهنمان هستیم راه های بهتری هم جز این راه بزدلانه و خفت بار هست؟. برای نمونه یک خیزش مردمی و تصرف کاخ ریاست جمهوری، بهتر گوشی تلفن را دست جناب روحانی می دهد و می فهمد که با چه کسانی طرف است (کاری که مردم مصر با مورسی کردند) و یا شرکت در انتخابات فرمایشی رژیم؟!.
این سخن شما مرا یاد آن خانم، که از بد روزگار دوست یا دست کم همفکر شما هم هست، یعنی سرکار خانم معصومه قمی می اندازد. ایشان چند سال پیش (به گمانم برای انتخابات مجلس بود) در فیسبوک خود مردم را با شور و هیجان به شرکت در انتخابات فراخوانده بود ولی می گفت که روی برگه هایتان نام هایی چون “ندا آقاسلطان” ، “پروین فهیمی” و.. بنویسید. من نمی دانم این کار به جز آب در آسیاب رژیم ریختن و گرم کردن تنور اتخابات چه سودی می توانست برای ما داشته باشد. خانم صدیقی آیا هتا به بی طرف ترین خواننده هم این حق را نمی دهید که از نوشتار شما هم چنین برداشتی را داشته باشد؟
بگذریم…، تصویری که همواره در ذهن من از انتخابات در چنین رژیمی نقس بسته است، درست به مانند این است که: گویی ما را به زندان هایی انداخته اند و اون زندانبان هر روز ما را شکنجه می کند، آن گاه کسانی مانند شما هر بار و هر بار در این ۳۵ سال به دگرگون شدن این زندانبان رای می دهید و برای این که زندانبانی به نام احمدی نژاد با زندانبانی دیگر که گویا اندکی هم می خندد، تغییر کرده است خرسندید.
چه تفاوتی میان صدام و خمینی بود؟
درست به مانند این می ماند که در هنگام جنگ ایران و عراق، صدام بر ما چیره شده است و اکنون انتخابات بر این است که بین فلان ژنرال صدام و دیگر ژنرال او یکی را به عنوان رییس جمهور (همان زندانبان) برگزینیم. وگرنه چه فرقی بین صدام و فردی چون خمینی وجود دارد؟. مگر وضعیت کنونی ما تفاوتی با این دارد؟. بس است دیگر این خواب خرگوشی که ما را گرفتار کرده است.
۳۵ سال است که میهن ما به دست مشتی جانی و غارتگر ضد ایرانی به نام آخوند و سپاهی، اشغال شده است و اکنون شما ها دلتان را هر ۴ سال به این خوش می کنید که چه فردی از این مزدوران، ارباب تازه ما می شود؟. این خفت و بردگی را چگونه می شود تاب آورد؟. چرا به جای این که به اندیشه گزینش از میان زندانبان ها باشید، یک بار به اندیشه رها شدن از زندان و گسست زنجیرها نیستید؟!.
این چه روش خفت باری است؟
خواهر من، چه کسی شما را این چنین خوار و ذلیل کرده است، کدامین اندیشه ای شما را به این خفت تن داده است که امروز راه رهایی را در التماس کردن از دشمن و قاتل خویش می بینید؟. دیروز ها که خاتمی بود، کمی پیش تر هم نخست وزیر سابق آن امام گور به گور شده و یا یک شیخ فاسد دیگر و امروز هم شیخی دیگر به نام روحانی!.
آیا این قهرمان سازی شماها از قاتلانمان را پایانی هست؟. آیا قصد دارید که تا بیست، سی سال دیگر هم از فرزندان و نوادگان میرحسین و خاتمی و روحانی پشتیبانی کنید تا آخوند به ریشمان بخندد و با خیال آسوده بر ما حکومت کند؟!.
روز و روزگار امروز ما با هنگامی که میهنمان به دست تازیان بیابانگرد در ۱۴۰۰ سال پیش اشغال شد، تفاوتی ندارد. ولی آن گاه هم مردم به این خفت ننشستند که چشم یاری به سرداران عرب ببندند، اونکه بابک ها و مازیارها و بهزادان پور ونداد هرمز (ابومسلم خراسانی) ها و رادمان پور ماهک (یعقوب لیث) هایی بودند که برای بیرون راندن متجاوزین برخاستند و در برابرشان سینه سپر کردند. امروز هم تنها راهی که می تواند ما را از این بردگی و خفت ننگین ۳۵ ساله نجات دهد یک قیام مردمی و سازمان یافته است.
من نمی توانم این خفت پذیری که گروهی با نام اصلاح طلب به راه انداخته اند و شوربختانه شما و برخی های دیگر هم مبتلا به آن شده اید، را درک کنم. همین تسلیم پذیری در برابر دشمن و این که خشونت چیز بدی ست و راه درست راه مسالمت آمیز است و ما باید دست بسته در برابر مشتی وحشی و آدمخوار دست روی دست بگذاریم تا شاید ۵۰ سال دیگر شیادانی مانند خاتمی یا روحانی یک دموکراسی نیمبند آن هم از گونه دینی اش را برای ما به ارمغان آورد!!! البته خیلی لطف می کنند.
روش نادرست اصلاح طلبان
روی سخنم با اصلاح طلبان است، شما که چنین اندیشه هایی را در این سال ها رواج داده اید، و مردم را به این روز سیاه نشانده اید که در روز به قدرت رسیدن مردکی به نام حسن روحانی به خیابان آمده و رقص و پایکوبی می کنند: پس من هم به شما پیشنهاد می کنم که اگر روزی دزد یا دزدهایی شبانه از دیوار خانه تان بالا آمده و می خواهند که به جان، مال و ناموستان تجاوز کنند، شما هم باید بدون خشونت و مسالمت آمیز با این دزدها رفتار کنید!! آخر خشونت چیز بدی ست!
خانم صدیقی، انصاف بدهید و بگویید آیا حال و روز ما جز این است؟. آیا رفتاری که ۳۵ سال است مشتی آدمخوار و وحشی و متجاوز به نام آخوند بر ما می می کنند که گویی ما مردم اسیر آن ها هستیم، جز این است که نه بر تاریخ و نه بر فرهنگ و نه بر هستیمان رحمی دارند؟. همه فرهیختگان و میهندوست ترین فرزندان این خاک را که هر کدام امروز می توانستند باعث سربلندی کشورمان باشند در زمان نخست وزیری جناب موسوی قطعه قطعه کردند.
خانم صدیقی آیا رژیمی که به وسیله جناب روحانی تیم ترور تشکیل می داد و کسانی مانند عبدالرحمن قاسملو، شاپور بختیار، فریدون فرخزاد و بسیاری دیگر که عاشقانه جانشان را برای سربلندی ایران فدا کردند را به عنوان محارب با الله و هزار برچسب دیگر در آن سوی مرزها سر می برد، گفتار مسالمت آمیز را درک می کند؟. آیا می شود چنین چیزی؟، یعنی رفتار مسالمت آمیز با آخوند و پاسدار؟. مگر میسر است؟.
گمان می کنید اگر با صدام حسین هم مسالمت آمیز رفتار میشد امروز نامی به نام ایران وجود می داشت؟. چه تفاوتی بین صدام و خمینی وجود دارد؟. اگر تفاوتی قائل هستید نشان می دهد که متوهمید. آیا با چنگیزخان مغول و هیتلر و بن لادن می توان مسالمت آمیز رفتار کرد؟.
خیر، خانم. چیزی که من از تاریخ کهن ایرانی ام و از قهرمان های میهنم چون بابک و آریوبرزن آموخته ام این است که باید با دشمن دلیرانه جنگید. هرگاه که به جان، ناموس و میهنمان تجاوز شود، آن گاه بوی باروت شریف ترین بو هاست. من می بوسم تفنگی را که بر روی این دژخیمان شلیک می کند.
چند توصیه به شما
خانم صدیقی، پایان سخن این که شما چهره شناخته شده ای هستید و در قبال شماری از ایرانیان که به سخنان شما گوش فرا می دهند و شما را به عنوان یک پیشرو و الگو قرار می دهند، مسوول هستید. مسوول رفتار، سخن ها و واکنش هایتان هستید که مردم را گمره می کنید.
خانم صدیقی، اندیشه ها و خط فکری شما و دوستان سبز شما برای من درک شدنی نیستند، و متاسفم که این را می گویم اصلا هم قصد توهین یا جسارتی ندارم ولی از صمیم قلب متاسفم برای مردم و میهنم که امروز مثلا پیشگامان و روشنفکرهایش چنین اندیشه هایی را دارند. چون نمی توانم بپذیرم کشوری که در درازای تاریخش کسانی چون کورش و داریوش و بابک و نادر و امیرکبیر و ستارخان و محمد مصدق و شاپور بختیار داشته است امروز به این بدبختی افتاده باشد و کشور ما در چنین برهوتی از روشنفکرها و پیشگامان باشد که دل به چنین سخن هایی خوش کند و پس از این همه ستم تازه به این نتیجه برسد که باید با التماس کردن از ستمگر، اندکی آزادی به دست بیاورد.
من البته شما را در رده کسانی چون محمد خاتمی و میرحسین موسوی و دیگر خائنینی که نام بردم نمی گذارم و به میهدوستی شما ایمان دارم. گرچه می توانم تا بخشی، این گونه اندیشه های شما را درک کنم. شاید ترس شما از این است که هتا با یک خیزش فراگیر از سوی مردم و به پایین کشیدن رژیم، پس از آن هم چون آلترناتیو و اپوزیسیون مورد پذیرشی نداریم، رژیمی هم که سپس روی کار می آید بدتر از رژیم کنونی خواهد بود، به مانند سال ۵۷. پس بنابراین بهتر است که با راه های مسالمت آمیز و دلخوش کردن به دگرگونی در درون رژیم به دنبال دموکراسی باشیم.
ولی این راه چاره ما نیست، به یقین از ترس مار نباید به اژدها پناه برد. اصلاح طلبان در پی اصلاح رژیم نیستند (هتا اگر هم باشند، چنین هیولای زشت چهره و خونخواری قابل اصلاح نیست)، چرا که خود نیز بخشی از رژیم هستند و با بر هم خوردن این بساط، نان خودشان آجر می شود. و از سویی به سبب خیانت ها و رفتاری که در این ۳۵ سال در حق مردم داشته اند، می دانند که اگر چنین رویدادی رخ دهد و ایران به دموکراسی برسد نه تنها دیگر جایگاهی نخواهند داشت که هتا به جهت رفتارشان در گذشته محاکمه نیز خواهند شد. بنابراین تنها در پی کنترل، مهار و به حاشیه بردن پتانسیل های انقلابی موجود بین مردم هستند تا با این کار به درازای زندگانی رژیم بیفزایند و حیات آن را تضمین کنند. درست به مانند سوپاپ های رژیم رفتار می کنند.