تلالو پندارهایِ مَذهبی در وجود یک مادَر، کودکی را به کامِ مرگ کشاند! ۹

به گزارش دِیلی مِیل؛ یک مادر مسلمان پسر بچه هفت ساله خود را به دلیل عدم موفقیت در حفظ آیات قرآن، وحشیانه با تَرکه ای کتک زد و وی را کُشت و سپس جسمِ بی جانِ کودک بیگناه را نیز به آتش کشید.! به گزارش دادگاه، سارا یِ سی و دو ساله، فرزند بینوای خود یاسین علی را “همچون سگ” کتک زده و کشته بود.

مادر مسلمان برای اینکه جریان کشتن فرزندش را مخفی نگاه دارد، جسم بی جانِ کودک را به خانه خانوادگی برده و وی را در آنجا به آنش کشیده است؛ اما یک مأمور متخصص به تازگی روشن نمود که یاسین علی، پیس از سوختن، مُرده بوده و بی شک، شخصی وی را به قتل رسانده است.

یک هنرمند سارا، مادر روانپریش مسلمان را اینگونه که می بینید نقاشی کرده است؛ به راستی این زن مذهب دوست و خداجو، سبمل پندارهای مذهبی در یک جامعه متمدن است. بایستی که مذاهب را جمع نموده و جملگی را در سطل زباله تاریخ بریزیم.

یک هنرمند سارا، مادر روانپریش مسلمان را اینگونه که می بینید نقاشی کرده است؛ به راستی این زن مذهب دوست و خداجو، سبمل پندارهای مذهبی در یک جامعه متمدن است. بایستی که مذاهب را جمع نموده و جملگی را در سطل زباله تاریخ بریزیم.

مادرِ خردباخته اسلام پناه، پیش از کشتن یاسین علی نیز مشغول آزار دادن وی بوده است؛ او کودک بیچاره را تنها به دلیل عدم موفقیت و یا علاقه اش به یادگیری دروس اسلامی، کتک می زده و در کُمُد حبس می کرده است. پدر و مادر مسلمان و جنایتکار، کودک هفت ساله را در مسجد محل زندگی شان ثبت نام کرده تا روزی او حافظ قرآن شود.

اما یاسین علی که کودکی عاشق بازی و سرگرمی و وقت گذراندن با دوستانش بوده است، نتوانسته تا خواسته مادر روان پریشش را که همانا حفظ کردن سی و پنج صفحه از قرآن در مدت سه ماه بوده است را برآورده کند و سرانجام ذات بی آلایش و بی خیالِ کودکانه اش، سبب خشم زنِ دیوانه و مرگش شد.

به راستی آیا پست ترین جانوران در قلبِ سیاه ترین جنگل ها و در اعماقِ سرزمین های بدونِ کمترین تمدن و پیشرفت نیز، حاضر به انجام چنین جنایتی هستند؟ تا کی باید بنشینیم و اخبار مربوط به آزار زنان و کودکان توسط خدای ادیان، کتاب های دینی و افراد مذهبی را تماشا کنیم؟

چه زمانی انسان ها در خواهند یافت که دین و مذهب، به جز فلاکت، عقب ماندگی، درماندگی، رنج، فقر، کشتار، خون ریزی و کثافت چیزی برای بشریت به ارمغان نیاورده و در طیِ هزاران سالی که از عمر ننگین ادیان می گذرد، حتی یک گامِ کوچک مثبت به دستِ دین، برای رفاه و پیشرفت جامعه بشری برداشته نشده است؟

فرتور یاسین علی هفت ساله را نشان می دهد که به دلیل عدم علاقه اش به یادگیری دروس اسلامی، توسط مادرش که یک مسلمان واقعی است، وحشیانه به قتل رسید.

فرتور یاسین علی هفت ساله را نشان می دهد که به دلیل عدم علاقه اش به یادگیری دروس اسلامی، توسط مادرش که یک مسلمان واقعی است، وحشیانه به قتل رسید.

کودک آزاری از روزی هاله ای از تقدس به دورِ خود یافت که بنا بر گفتارهای مذهبی، ابراهیم، آن پیامبر موهوم خدایی خیالی، چاقویی برداشته و بر گلوی اسماعیل خردسال نهاد تا وی را در راه خدایش و درخواست وی، قربانی کند.! چه وقت و چه زمانی مردمان از شَر های مذهبی خسته خواهند شد، کتاب های دینی را به سطل های زباله خواهند ریخت و آزادگی و اختیار پیشه خواهند کرد؟

این کودکانِ بیگناه و بی آلایش چه خطایی مرتکب شده اند که روزی به دست کشیش های مسیحی مورد تجاوز قرار می گیرند، روزی توسط روحانی مسلمان مسجد محل شان به آنان تعرض جنسی می شود و روزی ترسناک نیز، به دست پدران و مادران مذهبی شان، به دلیل عدم نشان دادن علاقه به دروس خسته کننده و سراپا دروغ مذهبی، کشته و سوزانده می شوند؟

کودکی را مجبور به یادگیری دروس مذهبی نمودن، کلاه و نشان مذهبی خاص را بر سر و لباسش چسباندن و او را برای مثال “بچه مسلمان”، “بچه مسیحی” و یا “بچه یهودی” و… خواندن عینِ کودک آزاری است و بایستی افرادی که چنین پندارها و کردارهایی در سطح جامعه دارند، توسط دولتی سکولار بازخواست شده و با ایشان به صورت قانونی برخورد شود.

فرتور می گوید: مذهب شما را سرِ جای تان، برای هزاران سال، نگاه می دارد؛ این جمله پُر محتوا بدین معناست که مذهب سرچشمه عقب افتادگی و کم خردی و سبب عدم پیشرفت مردمان است.

فرتور می گوید: مذهب شما را سرِ جای تان، برای هزاران سال، نگاه می دارد؛ این جمله پُر محتوا بدین معناست که مذهب سرچشمه عقب افتادگی و کم خردی و سبب عدم پیشرفت مردمان است.

پرفسور ریچارد داوکینز، دانشمند خداناباور و شهیر انگلیسی درباره ایمان مذهبی و چگونگی به ارث بردن ادیان می گوید:

“اگر در اسراییل بدنیا آمده باشی، به احتمال زیاد یهودی هستی! اگر در عربستان بدنیا آمده باشی، به احتمال زیاد مسلمانی! اگر در هند بدنیا آمده باشی، به احتمال زیاد هندو و اما اگر در امریکا بدنیا ماده باشی، به احتمال زیاد مسیحی هستی! ایمان دینی شما از یک موجود الهی الهام گرفته نشده؛ حقیقتی ثابت و پایدار اینست که ایمان شما به زبان ساده تنها جبر جغرافیی است…!”

چون نیک بنگریم حقیقت نیز جز گفته پرفسور داوکینز نیست و باید از خود بپرسیم که بر سرِ ما و انسانیت چه آمده که هر روزه صدها و بلکه هزاران تَن، و به خصوص زنان و کودکان، قربانی باورهای دینی و ایمان مذهبی می شوند که باورمندان برای به دست آوردنش کمترین تحقیق و مطالعه ای نکرده اند و این پندارهای مذهبی، فقط از طریق پدران و مادران شان، بدان ها ارث رسیده است.

نگارنده عمیقن و شدیدن باور دارد که هر گونه باور مذهبی و یا ایدئولوژی دینی ویرانگر و همچون سَم مهلک و کشنده بوده و وجودش برای جامعه زیان بار است؛ چنانچه مردمان یک جامعه خواستار پیشرفت و رسیدن به مُدرنیته و رهایی از چنگال سنت و پندارهای پوسیده و تاریخ مصرف گذشته می باشند، بایستی باورهای مذهبی را به دور انداخته و بَر قدرت هایِ خرد، عقل، منطق و اختیارشان تکیه کنند.

انسانی که عقل، منطق، اختیار و آزادگی را نادیده گرفته، طوق بردگی به گردن انداخته و کورکورانه از سنت ها و قوانین هزاران سال پیش پیروی نموده و به امید بهشتی موهوم، دنیای خود و اطرافیانش را به دوزخی نکبت بار تبدیل می کند، شایسته زندگی در جوامع مدرن و پیشرفته نیست.

  • Wahid 936

    ahmaq dar kodam deyn gofta ke hamchon jenayate ra anjam bete??? shma ahmaqa har bade ke meykonen baz bakhatere poshandan o yak bahana meypalen!!!

  • Sahameddinghiassi

    یادداشتی برای دیکتاتورهای  حریص و سیر نشدنی.
    دیکتاتور های عزیر که چه سرنوشتی شومی میتواند در انتظارتان باشد. بهمه آن دیکتاتورهایی که خدا مردم را فراموش کرده به جان مردم افتاده اند وفکر میکنندکه قدرتی ابدی دارند و همیشه پیروزند. بیایید از سرنوشت سایر دیکتاتور ها سرمشق بگیرید و بعوض دیکتاتوری خودرا وقف خدمت به مردم کنید تا هم خود و هم خانواده تان زندگی خوبی داشته باشید و همه تا ابد نامتان جاوید بماند. خنگی و مسخرگی و ابلهی را کنار بگذارید و آدم شوید.
    دروز نامه ای خواندم که اسکندر مقدونی از مادری بنام المپیا متولد شده بود که این زن همسر داریوش سوم پادشاه ایران یا پارسه بود. این زن در حالیکه بار دار بود توسط داریوش که با و اختلاف داشته بود به فیلیپ پادشاه مقدونیه هدیه داده میشود. اسکندر بعد از اینکه متولد میشود میفهمد که پدرش داریوش است و برای این خود را صاحب تخت و تاج پارسه هم میداند. داریوش به او پیشنهاد میکند که با دختروی که خواهر ناتنی اسکندر هم میشده عروسی کند. ولی او نمیپذیرد.
    باری اسکندر همانطوریکه میدانید شاید تمامی دنیای آن زمان را فتح کرد. در سن سی سالگی امپراتوری بزرگی داشت که تمامی ملت های آن روزرا شاید شامل میشد. ظاهر اسکندر شکستی نخورده بود. بهر حال سردادانش او را مسموم میکنند تا زودتر کشورهای فتح شده را بین خود تقسیم کنند. بعداز مردن یا کشته شدن اسکندر زنش برای او پسری به دنیا میآورد که ظاهرا بایست وارث امپراتوری عظمیم باشد. ولی یکی از سرداران اسکندر موقعی که کودک دوازده ساله بوده دستور کشتن وی را میدهد. پدری که همه دنیای با تمدن آن روز را فتح کرده بود بدست یکی از سرداران پدرش به قتل میرسد. خوب فایده این امپراتوری عظیم برای خود اسکندر که میگویند به قتل رسید و برای تنها فرزندش چه فایده ای داشت؟  من که تحقیق تاریخی نکرده ام فرض که این ها همه داستان باشد. ولی خودتان که دیدید که سر آقای صدام با آن همه ثروت و شوکت و دوازده قصر سلطنتی چه آمد و چطور آقا زاده هایش را هم کشتند؟
    این که دیگر دروغ نیست. آیا سرنوشت ملک فیصل پادشاه عراق را بخاطر دارید که علاوه بر کشته شدن خود و خانواده اش بدنهایشان را هم در خیابانهای شهر گرداندند؟  سر بریده عبدالکریم قاسم را که از تلوویزیون عراق نشان دادند چی؟ 
    آقایان محترم و خانمهای محترم دیکتاتور و بسیار بسیار ثروتمند به قدرت و ثروت های نجومی خود غره نشوید کسان دیگری هم در راه هستند که دندان برای شما و ثروتتان تیز کرده اند . دست درازی به مال مردم و بیچاره نمودن ملتها کاری نکوهیده است اگر دیکتاتور ها یک عقل معمولی داشته باشند بایست حاضر نشوندکه ثروتهای نامشروع جمع آوری کنند و درعوض برای خودشان نفرت و انتقام بخرند. بیایید عاقل باشید و خودتان و جوانان مردم را نجات دهید.
    دیکتاتورهایی که بهر نامی یا ملت و یا دین باعث آزار مردم میشوند مسلم است که سرنوشتی خوب نخواهند داشت. بیایید عاقل شوید و دست از خنگ بازی و لج بازی بردارید سر به آستان حضرت محبوب بسایید و کمر خدمت برای مردم ببندید که دنیا و آخرت مال شما خواهد خواهد بود.  بخور و ببخش که دنیا و آخرت بردی. ابلهی را کنار بگذارید و آدم شوید.

  • Sahameddinghiassi

    آنچه به آن موجود” شیطان رجیم گفته اند”؟ پناه بر خدا؟ادیان الهی کم وبیش مردم را به دوستی و مهربانی و عدالت دعوت و از کسانی مثل شیطان ترسانیده اند. خوب این جناب شیطان کیست؟ خودتان میدانید که سرمایه دارانی با ثروتهای باحتمال نامشروع با اعدادی نجومی نیض دنیا را در دستهایشان دارند. بقول آقای مطهری که کاپیتالیسم و کمونیسم هر دو مثل تیغه های قیچی هستند که گرچه ظاهرا مخالف هم میباشند و در حالت مقابل هم قرار دارندولی این انسان است که در وسط تیغه های قیچی قرار میگیرد و آش لاش میشود.متاسفانه تمام مکاتیب فلسفی و فکری و حتی ادیان کم بیش به دست نااهلان افتاده و از آن بعنوان حربه ای برای منافع خود سو استفاده میکنند و چیزی که اصلا مورد التفات نیست انسانیت و مردم هستند. و چون سخت گیریها زیاد میشود این مردم هستند که باز متاسفانه به جان هم میافتند و برای بقای خود دیگران را قربانی میفرمایند.دو نفر با داشتن مدارک تحصیلی برابر و سابقه کار و تجربه برابر  یکی در اثر موقعیت هایی به ارش میرسد و دیگری گرسنه در خیابان ها رها میگردد. البته خواهید گفت که اولی دارای مدیریت بهتر و زرنگی های بیشتری بوده است و توانسته است که موقعیت را خوب تشخیص بدهد و پیشرفت نماید. یا شانس داشته و به آدمهای و امکانات خوبی برخورد کرده است.ولی آیا متوجه شده اید که یک سیستم و یک برنامه ریزی وجود دارد که همه را خواهی نخواهی به آن سمت هل میدهد. در آمریکا تقریبا همه را به زور و با التماس و درخواست و تلفن های مکرر و نامه نگاریهای  زیاد به دانشگاه میکشانند در دبیرستانها دانشگاهها مختلف دفتر و دستک دارند و دانش آموزان را میخواهند برای دانشگاه های خود بقاپند. و دادن انواع و اقسام بورسهای تحصیلی را هم ارایه میدهند.ولی در عوض در ایران درست عکس این است یانه؟ این دانشجو است که بایست مرتب کنکور بدهد و دنبال دانشگاه بدود و بسیاری از آنان هم نمیتوانند یا تحصیل دانشگاهی کنند و یا در رشته دلخواه خود تحصیل و  بکار مشغول شوند.بسیاری از دانشجویانی را من میشناسم که در شیمی و فیزیک استعدادهای زیادی داشتند ولی بعلت نداشتن معلم زبان خارجی زبان بلد نبودند و در نتیجه نتوانستند که به رشته مورد علاقه خود بروند و بعد از یاد گیری زبان بعد از تمام شدن دوره دبیرستانی تنها توانستند که در رشته هایی دیگر به تحصیل بپردازند.در آمریکا مسیحی در بیش از شش هزار نوع و کلیمی  مسلمان در هر چند نوع و بهایی و بی دین و شیطان پرست و ….همه با هم ظاهرا برادر وار زندگی میکنند و هیچکدام هم مزاحم دیگری نمیشوند ویا همدیگر غیر قانونی و به زور غارت نمیکنند. در ایران به هرکسی هر انگی که بتوانند میزنند و با همان بهانه دمار از روزگارش در میآورند. خودتان میدانید که عده ای را بنام مجاهد و عده ای را بنام بهایی و… از دانشگاهها اخراج فرمودند بعد هم با برنامه پاکسازی هر که نمیخواستند بهر بهانه ای اخراج فرمودند و متاسفانه مردمی هم که اخراج شده بودند به کشورهای دیگر رفتند.
    آقایی که در ایران تیمسار بود در اینجا کبابی باز کرد و آقایی هم که سرهنگ بود کارگر ساختمانی شد. همچنین مهندسین د دکتر های ایرانی هم کم بیش بهمان شغل های معمولی  و نه در شغل خودشان مشغول بکار و بیگاری شدند. دکتر فیزیک ایرانی لبه موکت دوز میشود و مهندس مکانیک ایرانی شاگرد اسباب بازی فروشی و…
    بقیه هم بقول یکی از همان آقایان به مسخره کردن هم و به دست انداختن هم مشغول هستند ویا بهم حسادت میکنند و پشت سرهم صفحه میگذازند خانواده ها از هم پاشیده میشود و نفاق و جدایی بیداد میکند.با انقلاب شکوهمند اسلامی به زعامت رهبر کیبر و بزرگ آن الحضرت الامام الخمینی الکبیر دانشمند عصر و عالم دوران بسیاری از ایران مجبور شدند که به بیرون بروند و بقول همان امام راحل مرحوم به دامان شیطان بزرگ و کوچک پناه بردند.خوب کسی که در تهران استاد دانشگاه بود و سن سالی هم از او گذشته بود حالا در کشور امکانات چه کند؟ چند سالی به فروشندگی مشغول میشود و در نهایت سعی میکند که معلم شود. دیگری که زبان میدانست و مدارک دانشگاهی خود را هم از همین ایالات و ولایات متحده آمریک گرفته بود به او اجازه دادند که موسسه ای باز کند بعد از اینکه وی همه ذخیره و توان خود را در موسسه گذاشت  شهرداری گفت که اشتباه کرده است که به او اجازه تاسیس موسسه ای را داده است بایست آنرا ببندد. خوب در اینصورت با اشتباه مامورین شهرداری این آقا تمامی سرمایه خود را که از ایران آورده بود از دست داد.  بهش گفتند که خوب برو و از شهرداری شکایت کن. در آمریک  شکایت را وکیل بایست به بادگستری انیجاببرد و وکیل هم ارقام نجومی میخواهد تا اینکار را بکند و در نتیجه تمامی سرمایه این آقای ایرانی از بین میرود و به بادگستری آمریکایی هم دستش بند نیست. اگر در تهران میشود شکایت را در یک ورقه نوشت و تمبر زد و به دفتر قاضی داد اینجا بایست از هفت خوان رستم رد شوی تا بتوانی شکایت کنی.
    وکیلان گران قیمت هم نشسته اند تا بتوانند بینوایی را سرکیسه کنند اینهم از عدالت آمریکایی.  در اینجا هیچ منبعی نیست که به کسی کمک کند. خوب در این صورت میتوانید تصور بفرمایید که دکان شیادی در آمریکا رونق فراوان دارد زیرا غارت شونده بایست پولهایی فراوان دیگری هم داشته باشد که بتواند به وکیل بدهد تا شاید حقش را بتواند از  طریق بادگستری آمریکایی بستاند. و اگر هم نتوانست که آقا یا خانم وکیل هم بنوایی رسیده و حسابی غارت شده را دوشیده اند.
    مهرداد که بعلت داشتن فامیل بهایی اخراج شده بود و چون نمیخواست بر ضد دین فامیلش در روزنامه بد بیراه بنویسد تا امکان ادامه کار را بدو بدهند هم راهی خارج شد. در آمریکا بر عکس ایران که بانکها بسختی وام میدهند اینجا خیلی ساده تر وام میدهند. شاید هم علت آن این باشد که در ایران تورم بی امان سی در صد اگر بانک پانزده در صده بهره بگیرد باز بازنده است.ولی در آمریکا که تورم بسیار جزیی است و در مورد خانه و وام مربوط به آن حتی قیمت خانه تنزل میکند بانک براحتی وام میدهد.  ناگهان خانه ای که دویست هزار دلار میارزد یا میخرند شخص به بانک چهارصد هزار دلار بدهکار است زیرا قیمت ها افت کرده اند. حالا حساب کنید که بانک بهره بالایی برای چهار صد هزار دلار میخواهد و یک مشت شیاد و دزد آمریکایی هم هر روز به بهانه ای سر مردم مستاصل را کلاه میگذارند.یک روز به عنوان گرفتن وام ارزان و یک روز به عنوان کم کردن وام و یا بهره.  هر کلاهبردار و دزدی هم در آمریکا آزاد است. شما اگر چک به محل داشته باشید با مراجعه به بانک بانک آدرس چک کشنده را بشما میدهد ولی بانکهای اینجا نه آدرس وی را بشما میدهند و نه شماره تلفن وی را و چک کشنده بی محل را حمایت میکنند که مبادا ناراحت شود و از کشیدن چک بی محل متاسف گردد ولی اگر شما چک را بحساب خود گذاشته باشید و چک بی محل باشد شما جریمه میشوید.
    بایست که در آمریکا خیلی مواظب باشید که دزدان و شیادان در پناه قانون هستند.مهرداد که با سختی در آمریکا زندگی میکرد گفت خوبست که به ایران برود و ببیند که چه میتواند بکند. همسرش در آمریکا دوست پسری میگیرد و از وی تلاق میخواهد و پدر آن مخدره هم که بهایی هم بوده تمامی اسباب وی را ملکتو میفرماید یعنی بالا میکشند.پسرخاله مهرداد که بهایی بوده و همراه با زنش مثلا به داد مهرداد میرسند و به او که دیگر کسی را نداشته است خیلی مهربانی میکنند و خیلی برایش دلسوزی  مینمایند. متوچهر و همسرش اشراق با نهایت مهربانی و دلسوزی به کمک مهرداد میآیند و مهرداد هم که اینهمه خوبی و مهر از آنان میبیند به آنان اعتماد میکند و هرچه از غارت پدر همسر بهایی باقیمانده بود را به آنان میسپارد.خلاصه بعد از هفت سال که مهرداد برای بازدید به تهران میرود میبیند که تمامی اسباب و ماشین و سرمایه او توسط پسر خاله بهایی غارت شده است. و وی و همسرش میگویند که اگر ساکت نشوی و بخواهی شکایت کنی تو را لو میدهیم که خانواده بهایی داری و آنوقت جمهوری اسلامی بقیه را هم میگیرد همین قدر که بتو پس داده ایم برایت بس است.مهرداد که برای گرفتن حق خود به تمامی دستگاههای اداری بهایی قبلا نامه نگاری کرده بود و هیچ نتیجه ای نگرفته بود این بار با قلبی شکسته از خیانت فامیل نمیداند که چه بکند. خوب بااظهار تاسف شدید و حس همدردی به آقای بهایی عزیز که طمعه گرگانی درنده شده است برای تسلی خاطر آن دوست نادیده گرام مینویسم که همکیشان گرامی و عزیز وی نظیر همین بلا را سر دوست من درآوردند و با غارت اموال وی وی را بخاک سیاه نشاندند ولجن مالش هم گردانیدند و همه نگارشهای وی به بیت عدل و محافل ملی روحانی و محلی و یاران گرام هم(همان هاییکه که متاسفانه در زندان بسر میبرند) نیز با بی تفاوتی روبرو شد. کر دیو و دد ملولم و انسانم آزروست.  متاسفانه دین نتوانسته است که انسان خوب بسازد و یا حتی عدالت را حمایت نماید.  دکان کید برو جایی دیگر بگشا  فروش نیست آنجا که من دکان دارم.  و این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است  چون درون پاک کنی حرم دیر یکی کعبه و بت خانه یکی است. ایکاش که دکان شیادان دینی برچیده میشد و مردم همدیگر را نه به عشق بهشت دوست میداشتند که برای خود عشق. بنی آدم اعضای یکدیگرند که که در آفرینش ز یک گوهرند. امیدوارم که هم مسلمانان و هم بهاییان و هم… عاشقانه قیام کنند و پایه دوستی و محبت را محکم کنند.امیدوارکه که ضرب مثل سگ زرد برادر شغال است روزی بدون معنی شود.برای همین بودکه روزی ملا نصرالدین داشت گاوش را که بسته بود با شدت کتک میزد  از او پرسیدند که آملا چرا حیوان زبان بسته در بند را میزنی  گفت برای اینکه گاو دیگرم رفته است. گفتند خوب  او رفته است این را چرا میزنی؟ گفت اگر این پدرسوخته را هم ول میکردم از آن بد تر بود و میرفت.حالا نقل بهاییانی است که در زیر ظلم و زور و آزار و اذیت هستند ولی باز هم در همین حال به غارت و فساد دوستانی که به آنان اعتماد کرده اند دست میزنند. با سیاست اعتماد مهرداد را  جلب کردند وبعد هم با نهایت ستم و ظلم اورا درست مثل دیگران غارت کردند. درست مثل همتایان بد مسلمان خود.بهایی که در امریکا گله داشت که موقعی که در کرمان بود به جرم بهایی بودن به او نان نمیفروختند و آزارش میدادند حالا همین شخض کرمانی امانت برادر زن خود را با کمال بی شرمی بالا کشیده بود و وقتی برادر زن بیچاره از او خواست که پولهایش را پس بدهد  گفت اگر نزدیک خانه م بیایی پلیس آمریک را خبر میکنم که بجرم نزدیک شدن به خانه من ( که با پول برادر زن خریداری شده بود) ترا با دستبد به زندان ببرند. برادر زن بینوا مجبور شد سه شبانه روز در خیابانها بخوابد تا آخر کلیسایی در کلیسا به او جایی برای خواب داد.  فامیل بهایی فورا به دوستان مسلمان و خانواده مسلمان وی گفتند که شهباز مسیحی شده است؟ من نمونه هایی بسیاری از خیانت های بهاییان و یا مسلمانان و دیگران دارم. و نظرم هم این است که شاید این مشگل حل شود و ما همه با هم مثل انسانهای پیشرفته زندگی کنیم ودزدی و غارت و فساد را کنار بگذرایم. 

  • Sahameddinghiassi

    برای خاتمه ناراحتی ها بایست دکان سو استفاده چیان از ادیان الهی بسته شود؟
    فکر کنم که دیگر ذکر مصیبت کافی است بایست مشگل را حل کرد. اگر ریگی به کفشها نباشد بایست کل مشگل در جهان حل گردد.
    بهاییان در آمریکا دارای قدرت و نفوذ هستند و ظاهرا هم همه گونه آزادی دارند. مسلمانان آمریکا هم که نه چندان کم هستند و نه بدون معلومات علمی و دینی و ماشاالله این همه دکتر علوم دینی و آیت الله های عظمی در آمریکا ساکن هستند چرا این مشگل را یکباره حل نمیفرمایند.
    مسلم است که در راه دین عده ای به نوایی میرسند و گروهی هم قربانی میشوند. گروهی در کاخهای زرین زندگی میکنند و گروهی هم سرشان بریده شده و در زندانها بسر میبرند. حضرت مسیح در خیابانها میخوابیدند و مقلدانشان در کاخهای باشکوه بسر میبرند و از صدقه سر حضرت مسیح میلیونها نفر از این رهگذر دین به ثروت مکنت و قدرت رسیده اند. همچنین شیوخ عرب در ناز و نعمت و قدرت و ثروت غرق شده اند و در کاخهای افسانه ای هزار یکشبی بسر میبرند و شهرزاده های کمر باریک  زیبا کنیزیشان را میفرمایند و بچه مسلمان دیگری در فلاکت و بیماری و فقر دست و پا میزند.
    پیرمردی وارسته تمامی شب و روز خود را به دعا خواندن میگذارند و مسلمانی خوب و نیک است و پیرزن بهایی دیگر با ریختن اشگ تاریخ شهدای بهایی و یا بابی را میخواند. ایمان های محکم پسر بچه های مسلمان را به آغوش مرگ میکشاند تا برای رسیدن به محبوب و یا شاید هم آغوشی حوریان مه پیکر به بهشت موعود راه یابند. و مونا ها هم طناب دار را میبوسند و بر گردن می نهند و عاشقانه در راه باور و معشوق خود با طناب دار در بین هوا و آسمان میرقصند تا جان دهند و پر پر شوند.
    جوانان ایرانی و دخترکان و پسران ایرانی به علت رانده شده از میهن در کشورهای مثلا پیشرفته در پی آزادی و زندگی بهتر و امکانات بیشتر با هزار گرفتاری دست بگریبان میباشند و آنانکه حساس ترند و طاقت کمتری دارند خود کشی میکنند.
    دزدان و هیزان هم به جمع آوری ثروتهای غیر مشروع مشغولند و میگویند پانزده میلیون ایرانی تنها در ایران معتادند.
    و آقایان دانشمندان ما سر مطالب صد تا یک غاز بحث و جدل دارند.
    آقایان علمای دین و آیت الله های نخبه و معظم شما که به کتابهای ادبی و علمی دسترسی دارید و مثلا مولوی و سعدی و ابن سینا را خوانده اید و دریایی از علم دین و دانش در وجود خود دارید چرا به حل مشگلات اقدام نمیفرمایید؟
    این همه ثروت نفت و این همه درآمدهای سهم امام را برای مردم و علم بکار ببندید.
    در امریکا میلیونها مسلمان زندگی میکنند و در بین آنان دانشمندان علوم دینی و آیت الله یا حج اسلامی کم نیستند بیایید این مشگل ها را حل کنید. مشگل شیعه و سنی  بهایی و مسلمان و…
    با ترتیب یک میز گرد بیایید اختلافات بین ادیان را روشن کنید یا همدیگر را قبول کنید تا مقلدان شما به آزار همدیگر نپردازند و یا با آوردن دلیلهای منطقی طرفهای مقابل را رهنمایی بفرمایید  میدانید که درغیر اینصورت این مشگل همچنان باقی میماند و بهانه ای به دست سوادگران جنگ و قاچاق و مواد مخدر و مواد ممفجره داده اید و بی جهت تعدادی از مردم کشته و قربانی خواهند شد چه بسا که خود شما و حتی فامیل خود شما هم قربانی این بی انصافی ها بشوند پس تا دیر نشده با ارشاد و بحث مشگل را حل کنید. 
    اجازه ندهید که با کشتن و بستن مردم بهانه غارت به دیگران را بدهند تا دکان جدیدی بیآرایند.
    فساد و کلاهبرداری سو استفاده از دین و مذهب دارد بصورت یک حرفه در میآید و دود آن به چشم همه خواهد رفت.  در راه وحدت و یگانگی قدم بردارید و با مکالمه و گفتگو با همتایان خودتان دریک میز گرد به اینهمه جدل و جنگ پایان بدهید.
    نگذارید که شیادان دینی و بی دینان در لباس دین از دین سو استفاده کنند همانطوریکه دیدید آنان حتی نوه پیامبر را هم سر میبرند پس به کسان دیگر هم رحم نخواهد کرد. فکر نکیند که شما را امان هستید فردا ممکن است لبه تیغ بر گردن شما هم قرار بگیرد؟

  • Sahameddinghiassi

     بهاییان بیداد گر و بی تفاوت درست مثل همتایان مسلم خودمیباشند و کم کسری ندارند.بعضی از بهاییان برای اینکه از قافله عقب نیفتند همان بیدادگریها را در همین شرایط دشوار وخطرناک برای خودشان هم انجام میدهند. قربانیان این بهاییان بیداد گر بیشتر نیمه بهاییان و یا نیمه مسلمانان هستند که مثلا دارای پدر و یا تنها مادر بهایی میباشند. البته ظلم های بی حد حصری که در باره آنان شده است بی نهایت نکوهیده است و بسیار زشت مثل همان اعدام عروسان شهر شیراز که بیگناه به دار ظلم آویخته شدند و انسان بایست با ظلم و بیداد بجنگد.و سعی کند ظالم و ظلم را از بین ببرد و ظالمان را راه و روش انسانی بیاموزد.بهاییان میگویند که بهایی بایست جامعه جمیع کمالات انسان باشد ولی من بسیار مورد دارم که بهاییان ( برخی از آنان که در بوته آزمایش قرار داده شدند) با نهایت دوستی و دلسوزی جلو آمده اند و بعد از اینکه اعتماد شخصی را جلب نموده اند وی را غارت فرموده اند و با نهایت بیشرمی گفته اند خوب برو و شکایت کن زیرا به سیستم بی تفاوت و بیهوده بسیار وارد هستند.در این شرایطی که بهاییان در خطر هستند و براحتی اعدام میشوند خیلی دل و جرات و بی انصافی میخواهد که در همین شرایط هم همین اجبای عزیز امرالله مال کسی را غارت کنند و بعد هم لجن مالش فرمایند.نظر من ذکر مصیبت نیست چونگه تاثیری ندارد ولی میخواهم بگویم که متاسفانه همه بهاییان هم انسانهایی والا و شایسته و قابل اعتماد نیستند و در حالی که در این شرایط دشوار برای آنان غارتگری میکنند بایست توجه داشته باشید که در شرایط مساوی مثل همتایان مسلمان خود چه ولوله ای برپا خواهد شد. باری بسیار از همین بهاییان مظلوم آنچنان قساوتی در باره کسانی انجام داده اند که بایست عرق شرم به پیشانی بنشیند.ما وظیفه داریم بر علیه ظلم و جور و بی انصافی و غارت و دزدی و فساد قیام کنیم چه از جانب مسلمان باشد و چه از جانب بهایی؟فدارکاری و شهادت بهاییان و ظلم و جور به آنان باعث آن نباید بشود که دیگران بهاییان کسان دیگری را که هیچ رابطه ای هم به ظلم و جور ندارند غارت کنند و لجن مال بنمایند.ایکاش که همه این پیرایه های رنگارنگ از بین میرفت و همه ما در دوستی و محبت بدون توجه به دین و آیین و ملیت و نژاد با هم زندگی میکردیم و این دوروزه زندگی را برای هم تلخ نمیکردیم بلکه گوارا مینمودیم.با احترام به آموزه های دین بهایی که میخواهد وحدت و دوستی را در جهان پیاده کند و با احترام بتمامی کسانی که برای خدمت به عالم بشریت کمر همت راست کرده اند ولی این اعتبارها نبایست برای بهاییان این شبهه را ایجاد کند که همه بهاییان خوبند و کسانی هستند که از همین اعتبارات برای منافع شخصی خود سو استفاده میکنند و بایست توسط همان تشکیلات بهایی با این اشخاص بد مقابله شود نه اینکه تنها به صرف بهایی بودن آنان را حمایت فرمایند  دزد دزد است چه بهایی باشد  چه مسلمان  … بایست با او برخوردی قاطع شود که دست بقیه دزدان بسته شود وگرنه کار دزدی در صورت بی تفاوت بودن سیستم تشویق خواهد شد. تا نظر شما چه باشد؟ من از همه تشکیلات بهایی میخواهم که نگذارند که اعتبار دین بهایی توسط عده ای به پول تبدیل شود و آنان با تکیه بر این اعتبار و اعتماد دیگران را غارت نمایند.  با تقدیم احترامات  و امیدوارم که سنگ بی تفاوتی برداشته شود و همه به دنبال حق و حقیقت باشیم نه دزدی و فساد افسار گسیخته؟

  • Sahameddinghiassi

    کلامی در باره قربانیان ادیان الهی. آنانی که چوب دو سر طلا هستند.امیدوارم که باهمکاریهای هم بتوانیم این مشگل را حل کنیم؟ساحت مقدس بیت العدل اعظم الهینام من پیمان است و نظرم هم از نوشتن این نامه فقط اطلاع رسانی است وگرینه میدانم که شما کارهای بس مهمتری درپیش دارید که برای از بین رفتن یک انسان وقتی متاسفانه بریتان نمیماند. آنهم بخصوص که این انسان ظاهرا در مرحله شهادت و کشت و کشتار نباشد. و وقت زندگی ظاهری او بخاک سیاه نشسته ولی هنوز زنده است و نفس میکشد. و همین برای او شاید کافی باشد. و یا انیکه از لحاظ روحی در مشگلات باشد باز مهم شاید نباشد چون عزیزان دیگر بهایی هستند که یا با بی انصافی کشته و یا شهید راه حق و راه نازنین امرالله شده اندو یا در زندان ها برای یک محاکمه در بند هستند. ولی او زنده است و دارد نفس میکشد…من از همان کودکی دچار مشگل دین و مذهب بودم. یکبار به اشتباه و از روی بچگی به پدرم که مسلمان بود الله ابهی گفتن همچنان کشیده ای محکم به گونه من نواخت که نزدیک بود دایی بهایی من برای این بی انصافی با او درگیر شود که مادر مظلومم جلوی دایی ام را گرفت و مثلا کار به خیر گذشت.هنگامیکه که در کوچه ها بچه های مثلا مسلمان دسته جمعی به من حمله میکردند و با گفتن جمله های بسیار زشت که من از تکرار همه آناها دچار خجالت میشوم با من به کتک کاریهای عذاب دهنده میپرداختند و با چاشنی عباس افندی به …..کردم گوجه فرنگی …. و ری….به تابوت بلور …. سگ بابی بچه بابی نجس جارو کش جهنم… کتک کاری را همراه با گفتار میکردند و من در آخر سر توسط چند آدم بزرگتری که از آنجا میگذاشتند از دست آن قاتلان کوچک خلاص میشدم و به خانه میرسیدم. پدرم که سر وضع مرا میدید میگفت که باز با بچه ها سر بسر گذاشتی با ز هم جنگ و دعوا کردی و من تا میخواستم موضوع را توضیح بدهم میگفت زود باش خودت را بشور و تمیز کن دست نماز و وضو بگیر و نمازت را بخوان تا قضا نشده است.من با همان حالت زار و دردهایی که داشتم بایست مدتها کلمات عربی را که اصلا معنی آنها را هم نمیدانستم بلند بلند بخوانم تا پدرم از من راضی شود و بگوید بارک الله…متاسفانه وقتی ما مهمان های بهایی داشتیم پدرم به من سخت گیری بیشتری میکرد و علاوه بر نماز بایست سر پشت بامب بروم و اذان هم بگویم و با صدای بلند بطوریکه مهمانان بهایی بشنوند و به ایمان راسخ من پی ببرند که پدرم میخواهد من به بهشت بروم و مانند آنان بقول پدرم جهنمی نباشم.کم کم که بزرگتر شدم و مادر متوجه شد که من در مدرسه دولتی که اکثر شاگردانش بچه های مسلمان و از خانواده های بیسواد و بسیار متعصب بودند و آزار یک بچه با مادر بهایی را راهی برای رفتن به بهشت می دانستند و باحتمال پدر و مادرانشان برای گرفتن ثواب کبری آنان را به این کار تشویق میکردند بسیار مشگل دارم مرا به مدرسه مسیحیان گذاشت. در هنگامیکه در کلاس هشت بودم پدرم پس از یکسال بیماری و زمین گیر شدن با مرگ بسیار دردناک و فجییعی در گذشت. آن پدر قوی و با تقوی اسلامی و آن قهرمان ورزشی در مدتی بیش از یکسال حتی نمیتوانست که در بسترش تکان بخورد و درست بنشیند. حالا یک صفت دیگر هم به من اضافه شده بود پدر مرده سگ بابی نجس و جارو کش جهنم. روی میزی هم که جلوی من بود مرتب بچه با تیغ کلمه عباس افندی را میکندند.خوشبختانه با رفتن به مدرسه خصوصی مسیحی خیلی از گرفتاریهای من کم شدند. متاسفانه با پایه ضعیف درسی که من داشتم و ما معلم زبان و ریاضی نداشتیم من نتوانستم که در کنکور دانشگاه در رشته مثلا پزشکی قبول شود و در رشته ادبیات قبول شدم. باز خوشبختانه بعلت اینکه خیلی کتابخوان بودم وخوب صحبت میکردم در ضمن تحصیل توانستم بعنوان دبیر هم در دبیرستانی تدریس کنم و من که با مرگ پدر مثلا سرپرست خانواده شده بودم اکنون در آمدی داشتم که میتوانستم کمک خرجی مادر هم باشم. حالا مشگل دیگری هم جلوی پای من سبز شده بود بهایی ها مرا بعنوان بهایی کاملی قبول نداشتند و مثلا وقتی میفهمیدند که پدرم مرحومم یک مسلمان بوده است از دادن دخترشان برای ازدواج بمن خود داری میکردند. همچنین دختران مسلمان هم از ازدواج با من طفره میرفتند و به نحوی عذرم را میخواستند. تا اینکه من هم مثل بسیاری از بهاییان بجرم بهایی گری از خدمت بعداز پیروز شدن انقلاب شکوهمند و با ابهت و منحصر به فرد اسلامی ایران به رهبری دانشمند گرام و زعیم عالیقدر حضرت آیت الله کبری وعظمی مسیح زمان و امام زمان خمینی کبیر که دریای دانشش ایران را غرق کرده بود و تصویر مطهرش را مردم در کره ماه دیده ودیده بودند واو را روح خدا میدانستند و مثل حضرت عیسی پسر خدا مورد ستایش بود اخراج شدم. و گفتن اینکه من بهایی نبودم و تنها مادرم بهایی بوده است بخرجشان نرفت که نرفت گفتند اگز میخواهی ثابت کنی که مسلمانی بایست در روزنامه برعلیه بهاییت مقاله بنویسی و به مقدسات و پیامبر آن فحش بدهی و اورا تحقیر نمایی که این دین ضاله را باکمک انگلیس و روسیه و آمریکا ساخته و پرداخته است و این کار من امکان نداشت چون من اطلاعی از این دین نداشتم که بتوانم منطقی انکارش کنم و من که آیت الله نبودم که بتوانم برعلیه دینی فتوی بدهم. به نظر من این مربوط به آقایانی میشود که در دین خبره تشریف دارند نه من یک معلم دبیرستان بودم. تا اینکه در سن بالا پس از سالها کار و خرید خانه و ماشین توانستم با یک دختر بهایی که دارای یک پدر مادری کم سواد بودند و خودش هم به عنوان بهایی از دانشگاه اخراج شده بودازدواج کنم. متاسفانه پدر این خانم کهتنها شش کلاس سواد داشت بمن بند کرده بود که سواد خوبی ندارم و وقتی من مجبور میشدم که ثابت کنم که این اوست که اشتباه کرده است از من سخت دلخور میشد. خلاصه پس از اخراج من مجبور شدم که به آمریکا بروم و در انجا با زحمت فراوان و اینکه فامیل بهایی من در آمریکا حاضر نبودند که پولهایی که برایشان فرستاده ام براحتی پس بدهند مدتی طول کشید تا بتوانم همسر و فرزندانم را هم بخارج بیاورم. باز متاسفانه این دوری بین من و همسر و فرزندانم خلا ایجاد کرده بود و در اثر تلقین همسرم بعد از یکسال که با من زندگی کردند همسرم از من تلاق گرفت و با این تلاق عملا هم چیز مرا پایمال فرمود. پرانک که در غیاب من در ایران توانسته بود با یک پزشگ ایرانی آشنا شود اکنون که به آمریکا آمده بود عوض همکاری با من ساعتها به نوشتن کاغذ و نامه برای دوست خودش میپرداخت و بچه ها را هم علیه من تحریک میکرد. خانواده من کارمند و معلم بودند و خانواده پرانک بازاری و پول بشمار پرست. در ایران ما مشگلی نداشتیم و یا لااقل مشگلی جدی در کار نبود. وحتی هنگامیکه من در آمریکا بودم نامه های همسرم خوب و مهربانانه بود. ولی با آوردن انان به اینجا که کاری شبیه به گذشتن از هفت خوذان رستم بود حالا آنان توقع هایی بسیار از من داشتند که حقوقی و درآمدی بسیار محدود داشتم. من در تهران مال واملاک هم داشتم ولی پرانک همه را بدست پدرش سپرده بود.به سبب اینکه در ایران تورم وحشتناکی بود من همه پس اندازم بصورت تلا نقره و فرشهای گرانقیمت بود که همه را بدست پرانک سپرده بودم. او با آمده به آمریکا میگفت که همه را بدست پدرش سپرده است. حالا که او تلاق گرفته بود مرتب پدرش مرا تهدیدی میکرد که به ایران بروم و اسبابهایم را تحویل بگیرم. خانه منرا اجاره داده بودند ولی خانه را به امان مستاجر ول کرده بودند که تا مستاجر هرکاری که دلش میخواهد انجام دهد.حتی برای گرفتن کرایه هم به آنان فشار نمی آوردند. بعد از هفت سال که منن توانستم مرخصی بگیرم و به تهران بروم پدر و مادر او با من مثل یک جذامی رفتار کردند و از دور با من صحبت میکردند. خانه من مخروبه شده بود. و تمامی اسباب گرانبهای من که تلا و نقره بود توسط پدر زن بهایی ملکتو شده بود.در این هنگام پسر خاله و همسرش که بهایی بودند و با مادرمن خیلی نزدیک بودند با نهایت محبت به کمک من آمدند و اینقدر بمن مهربانی و کمک کردند که من فکر کردم آنان بهترین دوستان من هستند. لاجرم من به آنان وکالت دادم و این بار با خیال راحت به آمریکا بازگشتم.برای بار دومی که بعد از هفت سال دوباره به ایران برگشتم دیدم که این پسر خاله و همسرش با هفت سال پیش فرق کرده اند. آنان تنها ودیعه های مستاجران را باضافه کمی کرایه برای من باقی گذاشته بودند که آنهم میبایست صرف تعمیرات میشد. خانه دوباره مخروبه شده بود و تمامی اسباب خانه من باضافه اتومیبل سواری که آرا به مسافر کشی ها داده ودبند و بعد هم در کنار خانه گذاشدن بودند تا شهرداری بعنوان اسقاط آنرا ببرد. پسر خاله ام میگفت برو خدا را شکر کن که خانه ات را بعنوان بهایی نگرفته اند وی تمامی بقیه زندگی مرا از بین برده بود. درست نظیر دوست خاین مسلمان من که باعث اخراج من شد و یک لشگر قاضی و پلیس و بازپرس را بجان من انداخته بود تا بدهی هایش را پس ندهد. حالا هم پسر خاله بهایی و پدر زن بهایی با من همان کارها را کردند کن دوست خاین مسلمان کرده بود. بعبارت ساده تر من توسط دوست مسلمان بعنوان بهایی غارت شدم و توسط فامیل بهایی بعنوان مسلمان غارت گردیدم. خوب پس ادیان الهی و دستگاهایش نتوانسته عدالت را مجری شوند. من امیدی به حمایت شما هم ندارم و میدانم که به مدارک من توجهی نخواهد شد زیرا شما عزیران کارهای بسیار مهمتری دارید تا اینکه به داغ دل یک انسان پاک پاخته و لجن مال شده گوش دهید. در راه پیشرفتن امرالله موفق و موید باشید. امیدوارم که روزی عدالت و انسانیت بر جامعه حکمفرفا گردد. و بی تفاوتی و ظلم برای همیشه ریشه خشگ و نابود گردد. الهی آمین یارب العالمین…حالا بفرمایید که انسان بایست به کی اعتماد کند؟

  • Sahameddinghiassi

    بابا جان دعواسر لحاف ملا است تلای سیاه یا بلای سیاه.

    فرض کیند که پدر خانواده ای مرحوم شده است و زن خانواده مجبور شده است که همسر مرد دیگری بشود. نا پدری مردی بد ذات خشن و بی انصاف است او میخواهد از بچه های همسرش سو استفاده کند. حالا اگر شرکتی که ناپدری را استخدام کرده مرتب بهر بهانه ای از حقوق وی کم کند که مثلا میخواهد به پسر خوانده و دختر خوانده هایش کمک کند معلوم است که مرد هیچوقت از خورد و خوراک خود نخواهد زد بلکه فشار بیشتری به اعضای خانواده میآورد.و درحالیکه بین زن و شوهر اختلاف هم هست همه فامیل و دوستان خانواده هم دندان تیز کرده اند که از این حلیم داغ سهمی ببرند. خانواده فرض کنید که وضعی خوب دارد و درآمدی کافی داشته ولی حالا شرکتی که پدر خوانده در آن کار میکند برای خاطر اجحافی که او به نا فرزندان خود کرده است حقوق او را کم کرده یا قطع کرده است و مسلم است که ضرر به اعضای بی دست پای خانواده مثلا بچه ها میرسد مرد میتواند در بهترین رستوانها با دوستانش کباب و شراب میل بفرماید و دست خالی به خانه برود که حقوقش کم شده است.در این موقع دوستان و فامیل اعضای خانواده با حالتی مثلا بسیار دلسوزانه وارد ماجری میشوند تا بتوانند اعتماد اعضای این خانواده پریشان را جلب و به نفع خود بهره برداری نمایند. همه دوستان و فامیل این خانواده دارند نقشه میکشند که چطور هرکدام گوشته از ثروت خانواده را بربایند. پسر خاله و همسرش بعنوان دلسوزی و همکاری مرتب به پدر کمک میکنند تا پدر به آنان اعتماد نمایند و هر چه که میتوانند بربایند. کسان دیگر هم با زن خانواده خوش بش راه انداخته اند تا آنان نیز به نوایی برسند. و بالاخره هر که هر چه که بتواند از گلوی این خانواده در حال دعوا و مرافعه بیرون میکشد. هیچ کشوری دلش به حال کشور دیگر نمیسوزد و در زندگی خصوصی هم شاید به غیر از پدر مادر هیچکس دلسوز واقعی فردی نباشد. حتی برادری که زن دارد دیگر برادر برایش مهم نیست بلکه بچه ها و توله هایش اکنون جای برادر و خواهر را گرفته اند. مگر همان خانم دکتر فرخ رو پارسا توسط فامیل نزدیکش لو نرفت. خیلی از کسانی که بعد از انقلاب لو رفته اند توسط فک و فامیل نزدیک و یا دوستان مثلا بسیار نزدیک بودند.بسیار خواهر ان و برادران که بهم برای خاطر مال بیشتر دنیا بهم خیانت فرمودند همچنین زنها به شوهرها و یا شوهر ها به زنان. برادر برادر را لو میدهد که طرف مجاهد است و خواهر برادر را لو میدهد که طرف علاقه به بهاییت دارد.حالا شما توقع دارید که کشورهای بیگانه که خوشحال از وضعهای بل بلشو هستند برای کمک و انسانیت جلو بیایند. کشورهایی که دارای معادن طبیعی هستند که کشورهای مثلا پیشرفته به آن احتیاج دارند مسلم است که مردمانش قربانی خواهند شد. با دامان زدن به اختلافات مذهبی قومی زبانی مردم را علیه هم دسته بندی میکنند به رهبران خاین توسط رابط هایشان پول میدهند و برنامه ریزی میکنند تا بر علیه گروه دیگری شست و شوی مغزی شوند. متاسفانه بی سوادی و کم سوادی دست مایه این گروه های غارتگر است.خوب اگر شیعه با سنی و مسیحی بایست مشگل داشته باشد چرا این مشگل در آمریکا که تعداد نژاده ها و مذهب ها بیشتر است دامن زده نمیشود؟اگر بهایی ها و مسلمانان در ایران بایست با هم اختلاف داشته باشند چرا این اختلاف بین مسلمانان وبهاییان آمریکایی و یا ساکن آمریکا وجود ندارد؟اگر یک گروه و یا یک کاندیدایی پیروز نشد چرا کاندیدایی دیگر بااو در گیر نمیشود که هیچ بلکه همکاری هم میکند؟ همه میدانید که صنعت مواد مخدر صنعت اسلحه این دو به تنهایی در آمدشان از در آمد همه بقیه صنایع بیشتر است. ( تحقیق نکرده ام بلکه در روزنامه ها خوانده ام) خوب کسی مانند آقای بن لادن و آقای صدام آیا جز بازاریابی برای سلاحها و مواد منفحره و مواد مخدره کاری دیگری هم کردند؟مگر آقای صدام از طرف همان آمریکا در جنگ بی مصرفش حمایت نشد و بهترین سلاحها و مواد را در اختیارش نگذاشتند؟ مگر آقای بن لادن در آمریکا تعلیم و تربیت نشده است؟شرکتهای غول آسای چند ملیتی میخواهند طبقه متوسط را که موی دماغ آنان است در تمام دنیا نابود کنند و به طبقه فقیر برسانند یا اگر خیلی تیز باشند بتواند به طبقه بالا تر بروند. در تمام دنیا این طبقه متوسط است که زیر ضربه های اقتصادی قرار گرفته و با تورم و ضد تورم دارند نابودش میکنند. آنان میخواهند مواد مخدر و مواد منفجره خود را بفروش برسانند و این طبقه متوسط تحصیل کرده است که موی دماغ آنان است. اگر بتوانند این طبقه را بسوی فقر بکشانند و یا حداقل بی تفاوتش کنند آنان براحتی میتوانند هر کاری که میخواهند انجام دهند چون هر چه فشار بیشتر اقتصادی وارد آوردند این فشار باعث رشوه خواری دزدی و فساد بیشتری بین مردم خواهد شد. و همه سعی میکنند با دزد مال مردم خوری و یا سو استفاده از اعتماد ها دوستی ها مهربانی دیگران را سرکیسه کنند و در نتیجه یک بل بشوی کامل رخ میدهد که دزدان بین المللی با نفوذی که به رهبران کم تجربه و بی سیاست دارند کشوری را مفلوک نمایند. باری که از ماست که بر ماست مارا به دست خودمان میخواهند نابود کنند همچنان که تا بحال کرده اند هرکسی بخواهد برای مردم کار کند همان مردم بی خبر و شست شوی مغزی شده دمار از روزگارش در خواهند آورد و اورا و یا آنان را آواره خواهند کرد و یا بپای چوبه دار خواهند فرستاد.با امید اینکه نور دانش بهمه بتابد و بازیچه دست ابر قدرتها برای مشتی دلار نشویم. البته میلیونهای آن. دروغ حسادت خیانت و رشوه خواری و دزدی قلمی و … بی تفاوتی و بی مصرفی از شگردهایی است که سیستم غارتگر بین المللی به آن دل خوش کرده و رویش سرمایه گذاریها کلان میکند.در دنیایی که خواهری برادرش را برای مال دنیا لو میدهد شما از کشورهای غارتگر و کارتل عظیم چه انتظاری دارید آنان فرزندان کشور خودشان را هم متعادمیکنند تا بهتر بتوانند آنان را کنترل بکنند. آنوقت فکر میکیند که دلشان برای میلیونها متعاد کشورهای دنیای سومی میسوزد . زهی خیال باطل که همسایه من هر چه چل تر به نفع من است. غرور و نخوت حسادت و پول پرستی اساس کار است که بی تفاوتی هم مایه همه این مشگلات است.

    • Atosa

      اینجا هم کوروش پرست‌ها چون از اسلامیون ضربه شصت خوردن کاری جز بد و بیراه گفتن به اسلام و این رژیم ندارند و اصلا انسانو انسانیت براشون مطرح نیست

  • Mihanparat