چرا دینداران “کنجکاو” نیستند؟ ۳

– مطلق گرایی دینی:

مطلق گرایی یَعنی چه؟ مطلق گرایی پنداری است که نگاهی یک سویه و شک ناپذیر نسبت به هر مسئله ای دارد، مطلق گرایان هَستی را سیاه و سپید دیده و در پیش آنان رنگ های دیگری جز آن دو، وجود خارجی ندارند. مطلق گرایی یک مهم را تَنها خوبِ مطلق و یا بَد مطلق معرفی می کند و اجازه هیچگونه پرسش و کنکاشی در باب مسئله مورد بحث را نداده و نمی دهد.

مطلق گرایان مَذهبی خود را دارنده تمامی کمالات و درستی ها و کتاب مقدس و گفتار خدای شان را همواره بَر حق می دانند، در پیشگاه ایشان یک دگراندیش و یا باورمند به مسلک دیگری، در گمراهی مطلق قرار داشته و برای رستگاری و رسیدن به سعادت، بایستی که از حال و گذشته خویش توبه نموده و به راه و مرامِ ایشان در آید.

مطلق انگاری مذهبی، فرد دیندار را همواره در راسته خوبانِ سعادت یافته و دگراندیشان را در دسته گمراهانِ بینوا قرار می دهد! این پندار هرگز اجازه کنجکاوی و پژوهش را به آدمی نداده و سد راهِ آزاد اندیشی و رهایی است.  _ سیروس پارسا

مطلق انگاری مذهبی، فرد دیندار را همواره در راسته خوبانِ سعادت یافته و دگراندیشان را در دسته گمراهانِ بینوا قرار می دهد! این پندار هرگز اجازه کنجکاوی و پژوهش را به آدمی نداده و سد راهِ آزاد اندیشی و رهایی است.
_ سیروس پارسا

تاریخ شَهادت می دهد که مطلق گرایان بَرای رساندنِ دگراندیشان و آزاد اندیشان به رستگاری از هیچ جنایتی فروگذار نبوده اند و هر زمان که قدرت داشته اند، جان و آزادی آدمی در برابر باورهای دینی شان ارزشی نداشته و برای هدفی والاتر و سعادتی جاودان، قَتل و کشتار انسان ها را نیز جایز و عادلانه بر شمارده اند.

ممکن است عده ای ادعا کنند که آنچه گفته شد فقط درباره دسته ای خاص از مطلق گرایانِ مَذهبی، یعنی مسلمانان صدق می کند و درباره دیگر ادیان و سایر باورمندان صادق نیست و برای مثال از مهر و محبت مسیحیان و زیبایی دنیایِ ساخته شده بر اصول و باورهای مسیحی سخن ها خواهند گفت.

پاسخ نگارنده بدان دسته آن است که تاریخ بخوانند و دریابند که ما امروزه از زمانی که مسیحیت قدرت به دست داشت به چه نامی یاد می کنیم؟ “دوره تاریکی و قرون وسطی” کمترین تعریف درستی است که می توان درباره مهر و محبت راستین پیروان مسیح ارائه داد! آن مهر و محبت و عدالتی که امروز در غرب شاهدش هستیم، وامدارِ فیلسوفان و روشنفکرانِ عصر روشنگری و سکولاریسم است و نه اخلاق مداریِ مسیحی!

– دینداری نقطه مقابل کنجکاوی و پژوهش:

چرا انسان کنجکاوی می کند؟ چرا آدمی به دنبال یافتن پاسخ برای پرسش های گوناگون است؟ چرا دانشمندان اینقدر به خودشان زحمت می دهند تا پاسخ درستی بدین پرسش که از کجا آمده ایم و رهسپارِ کجاییم بدهند؟ اصلن چه اهمیتی دارد؟ آدمی تلاش می کند که بداند چون بدین باور رسیده است که نمی داند! این ساده ترین پاسخ برای پرسش های مطرح شده است.

یک آزاد اندیش به ذات همه چیز شک می کند، تردید در چیستی و چرایی دنیایِ مان همواره سر منشأ پیشرفت و گسترده تر شدن دانش بشر گشته و به جرأت می توان ادعا کرد که چنانچه حس کنجکاوی و نیاز برای یافتن پاسخ در انسان های نخستین نبود، مغز ما هرگز بدین صورت پیچیده و شگفت انگیز امروزی فرگشت نمی یافت و بهره هوشی بالایی نداشتیم؛ دکارت می گوید: “شک می کنم، پَس هستم” یعنی اَصل وجود ما و ارزش زندگی ما در تردید کردن و تحقیق برای یافتن پاسخ های درست قرار دارد.

چه بسا انسانی که شک نمی کند و به هیچ چیز از پَسِ پرده تردید نمی نگرد، از زندگی و اصالت وجود نیز درکی نداشته و همواره مقلد و مصرف کننده باقی خواهد ماند و پس مانده افکار دیگران را نشخوار خواهد کرد! یک انسان آزاد اندیش شک می کند، تفکر می نماید و به دنبال پاسخ می گردد.

حال مَذهب و کتاب های مقدس چه می گویند؟ ادیان و پیروان شان کتابی دارند که به صورت پیش فرض، در بر دارنده تمامی نیکی ها و زیبایی هاست و به دور از هرگونه زشتی و پلیدی و نادرستی است؛ چرا کسی که کمال را در اختیار دارد باید برای یافتنِ “کمال و سعادت” بیاندیشد؟

مطلق انگاری مذهبی، فرد دیندار را همواره در راسته خوبانِ سعادت یافته و دگراندیشان را در دسته گمراهانِ بینوا قرار می دهد! این پندار هرگز اجازه کنجکاوی و پژوهش را به آدمی نداده و سد راهِ آزاد اندیشی و رهایی است.  _ سیروس پارسا

مطلق انگاری مذهبی، فرد دیندار را همواره در راسته خوبانِ سعادت یافته و دگراندیشان را در دسته گمراهانِ بینوا قرار می دهد! این پندار هرگز اجازه کنجکاوی و پژوهش را به آدمی نداده و سد راهِ آزاد اندیشی و رهایی است.
_ سیروس پارسا

اگر شما یک نوزاد را در نظر بگیرید که از هنگام تولد تا دَمِ مرگ همواره به هنگام گرسنگی به وی خوراکی از پیش تهیه شده داده اند که البته خوشمزه و لذیذ است، آیا می توانید تصور کنید که آن فرد روزی قادر خواهد بود که آشپزی کند؟ خوارکی تازه طبخ نموده و از آن لذت ببرد؟ یا اشتباه کند و مزه خوراکی تلخ و شور را بچشد؟ آیا آنکه گمان می کند دارای سعادت است، هرگز به دنبالش خواهد گشت؟

کتاب های مقدس به صورت پیش فرض تمامی حقایق را در بر دارند، جای هیچ شک و تردیدی در آموزه های شان نیست، یک فرد دینداری که یاد گرفته صاحب حقیقت و دانایِ به کل هستی و راز و هدف وجود انسان است، هیچگاه به خود زحمت نخواهد داد تا تحقیق نموده و به دنبال حقیقت بگردد، او آموزه ای که یادگار نیاکانش است را با خود بَر دوش کشیده و حس کنجکاوی و پرسش را به دلیل اینکه موجب تردید در وجود ذات مقدس خدا می شود، در خود می کشد.

از آنچه گفته شد نتیجه گرفته می شود که دین مدعی حقانیت است و دینداران توهم آن دارند که دانایِ به حقیقت اند و آنکس که می پندارد که می داند، هیچگاه برای دانستن به آب و آتش نخواهد زد و تلاشی نخواهد نمود! ذهن یک انسانِ سیر، هیچگاه درگیر خوراک نیست مگر اینکه روزی گرسنه باشد و به همین ترتیب کسی که باور دارد که می داند، هرگز پرسش بی پاسخی نخواهد داشت که زمینه فعالیت فکری و پژوهشی اش را فراهم آورند.

– ناباوری و لذت اندیشیدن:

نگارنده به عنوان یک خداناباور، بزرگ ترین لذت نهفته در این مکتب علمی – فلسفی را آزاد بودن اندیشیدن و تردید کردن و پژوهش نمودن می داند! هیچ مرز و خط قرمزی نیست که شما را از ادامه راه تان باز دارد و مانع اندیشیدن تان شود! می توانید به ذات هر چیزی، حتی به ناباوریِ خود شک کنید و آن را از نو مورد بازرسی و واکاوی قرار دهید.

نامیرایی سقراط نه در حیاتِ زمینی اش، بلکه در بلندی افکار و درخشش آموزه هایش نهفته است و این تنها جاودانی است که بشر آزاد اندیش می تواند داشته باشد.  _ سیروس پارسا

نامیرایی سقراط نه در حیاتِ زمینی اش، بلکه در بلندی افکار و درخشش آموزه هایش نهفته است و این تنها جاودانی است که بشر آزاد اندیش می تواند داشته باشد.
_ سیروس پارسا

به راستی که هیچ امری در زندگی کوتاه مدت زَمینی، لذت بخش تر از آزاد بودن، آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن نیست؛ حتی اگر شما در تاریک ترینِ دَخمه ها زندانی باشید، چنانچه در ذهن خود رَها باشید، به راستی که آزادید و اصالت وجودتان ارزشمند است! دیکتاتور ها هیچگاه نتوانسته اند و نخواهند توانست که “آزادی” را در بَند بکشند، آنچه اسیر ایشان شده جنبه های زودگذر و مادی آزادی بوده وگرنه هیچگاه اندیشه های یک روشنفکر، اعدام و تیرباران و یا محکوم به حبسِ ابد نشده اند!

چنانچه امروزه پس از هزاران سال همچنان اندیشه های پیرمردی فرزانه در یونان که محکوم به سر کشیدن شوکران شد و بابت آزاد اندیشی اش به قتل رسید، در میان ما وجود داشته و به آدمیان درس اخلاق، فلسفه و به راستی که زندگی می آموزند. جاودانگی ما نه از راه زندگی وهم آلودِ پَس از مرگ، که به کمک پندارهایِ نامیرا و ذهن های کنجکاومان میسر می باشد.

  • عمار سید علی

    اوه اوه

  • Amir

    ای اهل عالم برخیزید که همه بار یک دارید و برگهای یک شاخسار و گلبرگهای یک گلبن. و اینکه حضرت بهاالله فرموده اند که اگر دین باعث درد سر و نفاق و دشمنی بشود بی دینی بهتر است. که سراپرده یگانگی در عالم بلند شد دیگر به چشم بیگانگی بهم ننگرید. من مادری بهایی داشتم و پدری مسلمان و بسیار متعصب و سخت گیر که از همان دوران کودکی معاشرت مرا با بچه های بهایی ممنوع کرده بود. و از مادرم هم قول گرفته بود که در باره بهاییت با هم کلامی نگوید. یک روز که من دیده بودم که دایی هایم به مادرم الله ابهی میگویند من هم وقتی پدرم آمد جلو دویدم و به او هم با خوشحالی الله ابهی گفتم متاسفانه وی که لابد فکر میکرد که من با گفتن این الله ابهی به جهنم سرازیر میشوم کشیده ای محکم به گونه من چهار ساله نواخت. دایی من ناراحت شد و میخواست که به پدرم اعتراض بکند که مادرم نگذاشت. بهر حال زندگی من از همان کودکی با ناراحتی دینی همراه بود در کوچه ها بچه های مسلمان مرتب با من دعوا داشتند و فحش های رکیک بهایی میدادند وهنگامیکه به خانه میرسیدم هم پدرم میگفت که زود باش برو خودت را بشور دست نماز یا وضو بگیر و نمازت را به کمرت بزن تا قضا نشده است.

    هنگام نماز خواندن من که پسری هشت ساله بودم هم بچه های بهایی که در همان خانه زندگی میکردند مرا مسخره میکردند. بهر حال موقع ازدواج هم مشگل مذهبی داشتم یعنی برای دختران بهایی من فرزند یک مسلمان بودم و برای دختر های مسلمان هم مادری بهایی داشتم. بهر حال زمان گذشت من استاد دانشگاه شدم ولی متاسفانه بعد از انقلاب ایران من از کار به عنوان بهایی اخراج شدم . دوست مسلمان از موقعیت من سو استفاده کرد و سرمایه مرا تا آنجا که میتوانست غارت و مرا لجن مال کرد. که صیهونیست و جاسوس هستم زیرا به او مبالغ هنگفتی دستی بیست روزه داده بودم و او برای پس ندادن این مبلغ همه نوع تهمتی بمن زد و چون دست به ریز داشت گفتار او مورد توجه واقع میشد. باری من پس از آن به دامان فامیل بهایی خود پناه برده بقیه سرمایه ام را به آنان امانت دادم ولی اینان هم همان کاری را کردند که دوست مسلمان انجام داده بود بعد هم برای اینکه خودشان را تبریه کنند درست مثل دوست مسلمان که بعداز غارت من مرا سعی درلجن مال کردن داشت اینان هم با همان تعصب و با همان روش اموال مرا این بار توسط فامیل بهایی غارت شده و سپس لجن مال هم شدم ومتاسفانه نامه های من به مخفلهای محلی ملی و حتی بیت عدل هم جدی دنبال نشد.
    متاسفانه بعضی از بهاییان کرداری مناسب دستورات ندارند و همان تعصب و همان پول پرستی و همان خرافات را که همتایان مسلمانشان دارند آنان هم دارند. حالا پرسش من این است در حالیکه در ایران این بهاییان اینطور در فشار هستند و ظالمانه مورد تجاوز و ستم و بی مهری قرار میگیرند چطور بعضی از آنان با نهایت بی انصافی اموال باقیمانده از غارت دوست مسلمان من مرا دوباره که این بار به آنان پناه برده بودم غارت و با نهایت ستم مرا هم لجن مال میکنند. اگر دوست مسلمان مرا اینکار را کرد او در سرپنجه قدرت بود و کلامش دارای نفوذ بود و با هو و جنجال که من صیهونیست و جاسوس سفارت آلمان هستم مرا غارت فرمود ولی فامیل بهایی در حالیکه خودشان هم در فشار بودند مرا اینگونه مورد ظلم و ستم قرار دارند وبعد هم برای تبریه خودشان مرا لجن مال کردند و متاسفانه سیستم اداری بهایی هم موضوع را جدی دنبال نکرد. امیدوارم که همه بهاییان به دستورات مولای خودشان توجه کرده کردارشان با گفتارشان یکی و هم آهنگ باشد. امیر سهام الدین غیاثی 
    Read more (49 lines)Show less · Translate

  • حمید

    اگر بگویم لعنت خداوند بر شما باد آمین میگویی؟ برای من خیلی مهم است که بدانم تا چه اندازه نفی میکنید و کفر میورزید. لعنت خداوند بر شما باد.