دخترک فال گیر – آن جاکه فقر حکومت می کند، خرد را خریداری نیست۱
در سرمای سرد پاییزی, در بیغوله ورودی فرودگاه تهران, برسنگ سختروی قطعه مقوایی بی روح وسرد, دخترکی فالگیر, کوچک، یتیم ورنجور، وتنها بالباسی ژنده وکهنه نشسته بود. آن دخترک برای پر کردن شکمش فال عابرین را می گرفت.ٓ می گفت: ٓآقا، خانم، فالتون روبگیرم؟. تون خدا ... آقا،..خانم...